"خواهش می کنم کاری نبود. منم نباید حرفتو گوش میکردم ولی چیزیه که شده. اگه بهش فکر نکنی میبخشمت"
اون گفت و لبخند زد و دستشو کشید پشتم.

نفسمو با حرص دادم بیرون
"اون راست میگه. من انگار عقده دارم یادم میاد سال دهم که بودیم هم کلاسیامو اسکل کرده بودم میگفتم سکرت لاو زینم و اونا هم باور کرده بودن"
اینو گفتم و خندیدم. بری یه لحظه سرجاش وایساد

"تو زین رو دیدی و دارین با هم میگردید الان میشه گفت تو یه رابطه اید پس بهتره دیگه حرفی نزنی اصلا هم لازم نیس به کسی بگی. اصلا واسه چی میگی؟شاید برا خودشم بد باشه بدونن با کسیه"

"مجبور شدم. اون فکر میکرد دارم دروغ میگم منم برای اینکه ثابت بشه عکسامونو نشونش دادم."

"از این به بعد نگو الانم زودباش بریم تا شک نکردن"
تا کلاس رو دویدیم. اون خیلی مهربونه همیشه پشتم بود و ازم حمایت میکرد. تونست. هیچ کس تاحالا مثل اون اینقدر بهم لطف نکرده بود همه ی آدمای بد هیچ وقت بهم اهمیت نمیدادن. واسه همینه که منم سعی میکردم تا جایی که میتونم مثل خودش جبران کنم ولی اون واقعا سنگ تموم گذاشته.

در سالن اجرا رو باز کردم. استاد با تعجب بهم نگاه کرد.
"کجا بودی؟"
مکث کردم
"من رفتم دستشویی. در قفل شد و هرکاری کردم باز نشد..."
دستشو اورد بالا تا ادامه ندم بعد کلی خواهش گذاشت برم داخل.

تالیا با شک بهم نگاه کرد.
"اتفاقی افتاده بود؟" اون پرسید ولی من نمیخواستم کسی چیزی بفهمه.
"نه؟"
با خونسردی جواب دادم و رفتم برای تمرین
***

د.ا.د زین:
"اه بسه دیگه لعنتیا روانیم کردین" محکم کوبیدم رو میز و داد زدم.

"انتخابی بود که خودت قبلا کردی زین بهت گفتیم باید به فکر همه چیز باشی ولی تو فقط چشماتو بستی و امضا کردی"
ریچارد با تکبر بزررگترین اشتباهم رو به رخم کشید.

"اگه بگم غلط کردم دست از سرم برمیداری؟ اها مشکلت اون قرارداد لعنتی بود؟باشه تا آخر مارچ تحملت میکنم فقط.بعدش دیگه ریخت نحصتونم نمیبینم."

"فعلا ما صحبتامون رو کردیم هیچی دست خودت نیست برات بد میشه..."

با یه دست یقشو گرفتم و بلندتر داد زدم:
"چه غلطی میخوای بکنی؟ ببریم زندان یا بکشیم؟ من ازتون شکایت می کنم و میگم به زور باهام قرارداد بستید مطمئن باش جرم تو سنگین تره"
هولش دادم رو میز و رفتم سمت در که برم بیرون.

"مرتیکه پیر خرف" اینو گفتم و درو باز کردم.

"خواهی دید..." بهش توجه نکردم و محکم درو کوبیدم و از شرکت هم رفتم بیرون. کاش میشد اینجارو آتیش بزنم.
اوففف مرتیکه ی عوضی این نمیخواد بمیره؟ جون سگ رو داره.
آدمای بد هیچوقت نمیمیرن همیشه همینطور بوده.
اون لعنتیا اول ازم خواستن که یا از آنا جدا بشم یا دیگه بیرون نرم باهاش و پنهانی باشه. من تازه پیداش کردم!
تازه از این بدتر! معترض شدن که جیجی داره شهرت و طرفداراشو از دست میده و شوی ویکتوریا سکرت و فتوشاتاشم نزدیکن و ازم خواستن برگردم با اون...با اون هیولای آشغال اونم برای بار سوم!
این واسم یه کابوسه که بخوام اون جادوگر لجن رو تحمل کنم. اون عوضی نه اخلاق داره نه انسانه. بارها به خونوادم توهین کرده و خیلی نژاد پرسته. تنها دلیلی که داره از چشم همه میوفته اینه. به خاطر همین رفتارای خودش و خونوادش. اینا فکر کردن من معجزه میتونم بکنم!
اون حتی یه تار موی گندیده آنای منم نمیشه. اوه...چی گفتم؟ آنای...من؟

پنهانی باهاشون رابطه داشتم هیچ حسی نداشتم چون مطمین بودم خودشون دنبال چی بودن...
البته اگه هم میخواست به وجود بیاد سریع یا این عوضیا گیر میدادن یا خودشون خسته میشدن میرفتن.

ولی باید اینو قبول کنم که یه حس عجیبی دارم نسبت به آنا پیدا میکنم
اون با همه کسایی که تا حالا دیدم فرق داره.
اون واقعا دوست داشتنیه نمیدونم فکر کنم دارم عاشقش میشم...
اوه نه من خیلی احمقم نباید بهشون میگفتم آنا داره آلبوم جدید میده اگه تو عصبانیت همه چیز رو لو نمیدادم و اونا هم پیشنهاد نمیدادن که بهش بگم عضو مودست بشه تا هم بتونیم تو اجتماع با هم بگردیم. هم تبلیغ برا دوتامون. آره اونا وقتی فهمیدن این پیشنهاد رو دادن فقط همین کم مونده که بزارم اون دختر بی گناه هم بدبخت بشه. اون به اندازه کافی تو بچگیش سختی کشیده.

بعدش هم تو زمانی که خودشون از قبل تعیین می کنن بفرستنش بره. مثل همیشه,مثل دخترای فیک قبلی البته با این تفاوت که به اونا هیچ حسی نداشتم حتی تنفر هم داشتم بعضی وقتا ولی این یکی...آیا دوستش دارم؟

Farda Parte baad ro mizaram.
Lotfan Kasi Report nakone Az avalam goftam dirty dare
Age zire 12 salid lotfan nakhonid Parte baadio
❤️🙏🏼

Legends Never Die (persian translation)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن