special Part 🤩

515 361 89
                                    

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت
خوانندگان محترم ، رفتگان ، جنت مکانان
بازماندگان ، تو راهی ها ، خانواده محترم رجبی
به جز مهرانشون ... خانواده های اپیلاسیون شده
خوانندگانِ عزیز صدای منو میشنوید از کالیفرنیا آمریکا
سلامتی همه فابریکا سلامتی همه ....
اهمم اهمم ... ببخشید
بنده کیم مینسوک هستم ....
نویسنده رمان mafia love 🤓
که در حال حاضر به خاطر امتحانات از چهار جهت جغرافیایی دارم جر میخورم 😐
خبر هایی شنیدم مبنی بر اینکه
رمان Head Hunter تموم شده ☹️
در نتیجه تصمیم گرفتم با چیستا مصاحبه ای کوتاه داشته باشم
خوشحال میشم دقایقی ما رو همراهی کنید 💝

.............

_ سلام چیستا جون
_ سلام .... از تهران تا توکیو
من فقط تو‌ رو دوست دارم ... عزیزم تو کیو؟!
ببخشید ... یکم جوگیر شدم انگار 😅
_ حالت چطوره ؟!
_ اممم ... نمیتونم توصیفش کنم
هم خوبم و هم بد 😐 دچار یه فاز نامشخصم
_ بذار از سوال اول شروع کنم ، چرا شکارچی سر ؟!!
_ سوال خوبی پرسیدی🤩
راستش من عاشق سریال موش هستم
یعنی تا به امروز سه بار اونو دیدم 😑
اولین باری که سریال رو دیدم ، اونقدر جو گیر شده بودم که هر کسی رو توی خیابون می‌دیدم
یقه شو می‌گرفتم و میگفتم : باید بری سریال موش رو ببینی ... بایددددددددد 😡😡
بعد متوجه شدم ، بعضی ها حوصله دیدن فیلم و سریال رو ندارن و ترجیح میدن که رمان بخونن
پس این جرقه به ذهنم خورد که موش رو بنویسم .... به نظرم ایده نویسنده این سریال
اونقدر جذاب بوده که همه باید اونو ببینن یا بخونن 😅
_ اولین تجربه نویسندگیت بود درسته؟!
_ بلی 😝
_ چه حسی داشت ؟!
_ اممم ... خب سخت بود
چون تمام سعیمو کردم که دقیق سریال رو توصیف کنم ...
نمیدونم تا چه اندازه موفق بودم ....
ولی امیدوارم که قشنگ سریال رو بازسازی کرده باشم
_ از بین خوانندهات ، کسی بود که تو نظرت مونده باشه ؟!
_ خب راستش همشون برام عزیز هستن و تو ذهنم موندن 🥺🥺
اسم نمیارم ، چون ممکنه یکی رو فراموش کنم
ولی یکی بود که با کامنت هاش بهم جون تازه ای میداد و عاشق یه میوه بود
از یکی اطلاعات پزشکی در مورد جراحی مغز یاد گرفتم
با چند نفری دوست شدیم و تو تلگرام باهم حرف میزنیم ... از گیلان ، کرمان ، تهران و ....
یکی هست که بعد از هر پارت برام شعر میذاره
و ....
زیاد هستن و همشون توی قلب من جا دارن
نویسنده هایی که علارغم اینکه خودشون مشغله دارن ، باز هم منو همراهی میکنن
دوستی که خط به خط میخونه و کامنت میذاره
و دیگه ...
اردک تک تک ، تک تک اردک 🦆 پرنسس 😇
همشون به نوعی کیوت بودن و بشدت پایه
شاید روزی بتونیم یه گروه تو تلگرام بزنیم و همه با هم اونجا صحبت کنیم 🤩🤩
_ خب بگو ببینم چقدر از زجر دادن خواننده ها لذت بردی ؟! 🤨
_ راستش برام جالب بود ، جاهای حساس پارت رو تموم کنم تا آدرنالین خون ریدر ها بزنه بیرون
شایدم خودمم یه ژن روان آزاری داشته باشم🤣
از من بترسید 😈😈
_ خوشحالم که تهیونگ رو آخر داستان نجات دادی ... چون واقعا داشتم دق میکردم
_ برای آخر داستان خیلی تردید داشتم و واقعا نمیدونستم چیکارش کنم 😐
شاید یکم غیر منطقی شده ، ولی میخواستم تهیونگ نجات پیدا کنه ☹️
_ برای آینده کاری داری؟
ایده ای توی ذهنت هست؟
_ خب راستش یه ایده تو ذهنم هست
ایده خیلی خفنیه ... فقط یکم میترسم
چون ریسک شروع کردنش رو نمیتونم بکنم ☹️
_ خب اگه میشه یکم در موردش توضیح بده
تا ریدر ها بدونن چی در انتظارشونه 😃
_ ژانرش جناییه ولی نه در حد شکارچی سر
جنایی بودنش خیلی کمتره ... و به جاش قراره عاشقانه بهش اضافه بشه 😜
بیشتر می‌خوام روی معمایی بودن و عاشقانه بودنش تمرکز کنم
تعداد زیادی دوست داشتن کاپل تهکوک یا کوکوی باشه
پس میخوام کاپل داستان رو تهیونگ و جونگکوک بذارم 💜💚
شخصیت ها و اسم داستان انتخاب شدن
و فقط یکم به سازماندهی نیاز دارن
از ریدر ها میخوام ، تا منو فالو کنن
که وقتی فیک بعدی رو گذاشتم بتونن منو راحت پیدا کنن 🥺
_ من داستان تو رو دنبال میکردم ، چجوری هر روز آپ میکردی ؟! 🤔
از قبل نوشته بودیش عایا ؟
_ نه راستش ... هر روز مینوشتم
حدود ۴ یا ۵ ساعت طول میکشید 😵
چون یه روز یکی از ریدر ها گفت ، گذر زمان رو تو نمیفهمی ، ما که خواننده ایم میفهمیم
پس نخواستم ریدر ها منتظر بمونن و اذیت بشن

( وی عرق های روی پیشونی اش را پاک میکند)

_ اگه حرف آخری داری میتونی به ریدر هات بگی
_ خب راستش الان یکم ناراحتم 😭😭
احساس میکنم یه تیم جرائم خشن بسته بودیم و همه با هم دنبال قاتل و حل معماها بودیم
ولی الان قاتل دستگیر شده و تیم منحل شده
باید هر کدوم بریم خونه مون و دیگه نمیتونیم همدیگه رو ببینم 🥺
و این داستان منو ناراحت میکنه ☹️😭
الانه که بغضم بترکه
_ اشکال نداره ....
میتونی راحت گریه کنی چیستا جون 🙄
_ از ریدر هام یه سوال دارم
اگه دوباره تو شهر چیستا یه قاتل روانی پیدا بشه ، عایا پایه هستین بازم یه تیم ببندیم و اونو پیدا کنیم ؟!! 😰

_ از مصاحبه باهات کلی خوشحال شدم
ممنون که وقتت رو در اختیارم گذاشتی 😘
_ ممنونم از تو که اومدی سراغم
از تو و فیکت حمایت میکنم چون واقعا ایده جذابیه ..... موفق باشی مینسوک جونم
در ضمن خلاصه ای از فیک بعدی رو براتون میذارم ...
ولی نمیدونم واقعا میتونم شروع کنم یا نه
تا دیدار دوباره خدانگهدار همتون
خیلی دلم براتون تنگ میشه 😭😭😭😭😭
دوستتون دارم هوارتاااااا

💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

*********

(( عکس کاور ، شخصیت های فیک بعدی هستن))


« معرفی فیک جدید »
Psychopath
سایکوپت 🙄


ژانر : جنایی ، عاشقانه ، اندکی کمدی ، معمایی
کاپل : تهیونگ و جونگکوک

« خلاصه »

بالاخره جرئتم رو جمع کردم
رفتم که حسمو بهش بگم
بگم که نفسم به نفسش بنده
رفتم جلو ، که یهو دولا شد تا بند کفشمو ببنده
هیچوقت نتونستم یاد بگیرم بند کفشامو ببندم
وقتی بلند شد ...
گردنبندش از زیر لباسش اومد بیرون ...
اون گردنبند ؟؟؟؟
امکان ندارههههه ...
نکنههه ... !!! نکنه اون بچه شماره ۱۷ باشه ؟!!!!

_______________

_ تو کی هستی ؟! از من چی میخوای؟
+ جونت رو میخوام
_ چرا ... چرا با من اینکارو میکنی !!؟
اصلا تو کی هستی ؟
+ من ؟؟ خوب به چشمام نگاه کن
تو این چشمارو خوب میشناسی نه ؟!!
_ تو ... تو ... امکان نداره ... نکنه تووو !؟؟
+ درسته من بچه شماره ۱۷ ام
میدونی چیه ....
فقط یه شیطان میتونه یه شیطان رو بکشه

Head HunterWhere stories live. Discover now