Part 37

412 358 36
                                    

تهیونگ به دنبال تحقیق کردن در مورد یوهان بود ، همه چیز در مورد یوهان مشکوک بود
وجود عکس قربانی ها توی خونه اش
با خبر بودن از خونه جیهون
پس تحقیقات در مورد یوهان رو شروع کرد
آیا یوهان‌ عضوی از سازمان OZ بوده ؟!

...........

( بیمارستان)

دکتر : وقت نکردم چک کنم ( منظور خالکوبیه)
به شکمش شلیک شده بود و همه حواسم به همین بود
تهیونگ : کسی هست که بهش نزدیک بوده باشه و بدونه چیزی روی بدن سونگ یو هان بوده یا نه؟
_ نه راستش ، شخصیت سردی داشت
و هیچوقت با کسی صمیمی نشد

« تهیونگ : کجا برم چک کنم؟ »

..........

جراح مغز : نه، ما فیلمی از جراحی نداریم
تهیونگ : ندارین؟
اون اولین پیوند مغز انسان تو تاریخ بشریت بود
مطمئنم برای ثبتش یک فیلمی گرفتین
_ کیم وو بین ازمون خواست محرمانه بمونه
نه تنها گفت فیلمبرداری نشه
بلکه گفت نمیخواد جز خودش کسی تو اتاق عمل باشه
نمیخواست کسی از روند کار مطلع شه
هنوز نمیفهمم ، اونکه متهم حبس ابده ، همچین روش درمانی رو باید با دیگران به اشتراک بگذاره
واقعا حیف .....
در ضمن، حتی اگه فیلمی ضبط میکردیم
چون جراحی مغز بود
از جای دیگه بدن فیلمبرداری نمیکردیم
_ باشه
_ وایسین ....
دیگه سردرد شدید ندارین؟
چندتا دارو براتون مینویسم، از داروخونه بگیرین

تهیونگ از اتاق بیرون رفت و جراح ، فیلمی که مخفیانه ضبط کرده بود رو پلی کرد
مگه میشه ، مخفیانه فیلم ضبط نکرده نباشه
اونم جراحی که عاشق جراحی مغزه
چه کسی بهتر از وو بین ، تا ازش یاد بگیره
فیلم رو برای هزارمین بار پلی کرد

جراح : الحق که دیوانه اس
باورم نمیشه همچین کاری کرده ....
حیف شد ... اگه قاتل نبود تو دنیا معروف میشد
ولی بازم شاید چون اون همه آدم رو کشت، تونست موفق شه
چقدر ضد و نقیض

*******

تهیونگ تو راه برگشت خونه بود
وقتی به خونه رسید ، شب شده بود
از همه چیز و همه کس بیزار بود
بیشتر از همه از خودش ، از سرنوشتش
از گذشته ی تاریکش ...
نه میتونست مثل گذشته با سو مین دوست باشه
نه میتونست اونجوری که دلش میخواست با جونگکوک باشه ...
چه چیزایی تو ذهنش بود و حالا چی شده بود!
همه چی پوچ بود
در مقابل یونا ، سو مین ، جونگکوک...
در مقابل همه ... احساس گناه میکرد
هر موقع کسی بهش میگفت پسر ملی ، قلبش به درد میومد ...
تو این فکرا بود که رسید به خونه اش
و سو مین رو دید که نشسته بود روی پله ها

_ تهیونگ
_ خسته ام .... میخوام بخوایم
_ چرا باهام اینجوری میکنی؟
_ خیلی بیکاریا ، فکر میکنی چرا؟
دیگه نمیخوام ببینمت ، معذبم میکنی
من اصلا دوستی مثل تو رو نمیخوام
زود برو خونه
سو مین : بخاطر کانگ دوک سو عه ؟!!!
همه چیو میدونم
میدونم تو کانگ دوک سو رو کشتی
واسه همین هی ازم دوری میکنی

Head HunterWhere stories live. Discover now