Part 24

502 373 104
                                    

( اداره پلیس)

رئیس : مطمئنی قتل بوده؟
هویتش چی؟
سالن غیر قانونی ماساژ بزرگسالان

رئیس با تلفن صحبت می‌کرد که جونگکوک نفس
نفس زنان وارد اداره شد

_ رئیس
لطفا .... وو هیونگ چول رو ... تحت نظر بگیرین
_ اه چته باز ؟
اصلا قانون سرت میشه خدایی؟
نمیشه
_ خب ..... مسئله اینه که .....

********

تهیونگ بیرونِ خونه مقتول ایستاده بود
و فکر میکرد
بوی نعنا خیلی کنجکاوش کرده بود

« قاتل یکی دیگه است
خوبه ،  من خودم میگیرمش و ثابت میکنم که مغز جدیدم متعلق به یه آدم نرماله، نه یه قاتل»

رفت تو کوچه و شروع کرد به تحقیق کردن

_ از کوچه تا اینجا ، سه دقیقه طول میکشه
و اون اینجا صبر کرده و اونو تا اینجا کشونده
پس میدونسته که کیم جین آه از این طرف میاد
پس کار یکی بوده که میدونسته کجا زندگی میکنه
شاید یکی بوده که یه مدت تعقیبش میکرده
یا حداقل یه بار خونه اش رفته بوده

سخت مشغول فکر کردن بود که تلفتش زنگ خورد

_ الو، کاراگاه جونگکوک
_ هی، کجایی؟
پشت میزت نیستی
_ اومدم بیرون تا یه چیزی رو بررسی کنم
چیزی شده؟
_ باید بهت یه چیزی بگم
بیا حضوری صحبت کنیم ، زود برگرد

جونگکوک تلفن رو قطع کرد و به میز تهیونگ که پشتش نشسته بود نگاه کرد
همه چیز مرتب و تمیز کنار هم گذاشته شده بود
مرتب عادی نه ....
چیزی فراتر از اون

_ این چیه؟ نکنه وسواس فکری داره؟
اه حالم بد شد
نمیتونم به همچین چیزایی نگاه کنم

لبخندی زد و شروع کرد به ، قاطی کردن کاغذ ها
خودکارها‌ رو بهم ریخت
کتابا رو جا به جا کرد
و خنده شیطانی کرد
نگاهش افتاد به صفحه کامپیوترش که روشن بود

_ خیلی داره تلاش میکنه تا ثابت کنه سونگ یوهان بی گناهه

با دیدن صفحه کامپیوتر ، چیزی به ذهنش رسید
سریع بلند شد و از اداره خارج شد

...........

( رستوران)

رئیس رستوران : آره ،  وقتی یونگ هی کارشو ول کرد
هی وون رو پیشنهاد داد تا به جای خودش بیاد
جونگکوک : الان پارک هی وون کجاست؟
( پارک هی وون ، نامزد وو هیونگ چول)
_ تقریبا یه سال پیش کارشو ول کرد
بعد از اتفاقی که واسه سون یونگ افتاد ، خیلی بهش سخت گذشت
و گفت که داره ازدواج میکنه
_ ازدواج؟
با کی؟
_ گمونم گفت که یه وکیله
_ یه وکیل ؟؟؟

...........

( صاحب خونه هی وون )

_ حدودا یک سال پیش بهم پیام داد که یهویی داره اسباب کشی میکنه
گفت داره میره خارج و ازم خواست که از شر وسایلش خلاص شم
برای پس گرفتن پول رهنش برنگشت
برای همین بار ها بهش زنگ زدم ، اما جواب نداد
اون دانش آموز بود و واسه باقی مونده پولش چونه میزد

Head HunterWhere stories live. Discover now