part 27

483 369 60
                                    

( ۱۰ سال پیش)

جیهون :
یه دلیلی هست که
که به جای میانبر از این مسیر استفاده میکنم
مسیری که کمتر کسی ازش استفاده میکنه
از لحظاتی که پر از آرامشن خوشم میاد بدون هیچ مزاحمی ...

جیهون میرفت به مدرسه ، از مسیر پایین پل ...
جایی که کسی ازش رد نمیشد
فقط و فقط خودش بود و گوشی به دست
بازی میکرد و می رفت
ولی اون روز صدایی شنید

_ توروخدا
کمکم کنید
کمکم... کنید

جیهون : اما یه روز

_ کمکم کنید

جیهون : گذرم به یه دخترِ در حال مرگ خورد

_ کمکم کنید

جیهون : اعصابم بدجور خرد شده بود
چطور جرات کرده بود موقع بازی کردنم
مزاحمم بشه .....
کانالهای خبری
داستانش رو پوشش میدادن
و مردم موقع تماشا کردنش گریه میکردن
موندم چرا .... !!!

جیهون رفت سمتش ...
اون دختر رو لای پتو دید ... پر از زخم و خون بود ....
سگی هم کنارش بود و مدام پارس میکرد
بعد از دیدنش ، پتو رو انداخت روش و رفت

********

( زمان حال ، شب گذشته )

تهیونگ : حق با شما بود پروفسور دنیل
بهم اخطار داده بودید
که اگر تغییراتم رو قبول نکنم
کسایی که دوسشون دارم رو از دست میدم

دنیل : خب، بهم بگو چه حسی داری؟
داری عذاب میکشی؟
رنج میکشی؟!

تهیونگ لبخندی زد

_ نه .... کِیف کردم
سرِ حال اومدم .... یه جور حس شادابی
انگار کلی انرژی به دست آوردم

*******

( صبح فردا ، صحنه جرم.... زیر پل)

جونگکوک دور سرش رو باند پیچی کرده بود
و خودشو به صحنه جرم رسوند
از بالای پل به سمت پایین سُر خورد ، تا بره پایین و مقتول رو از نزدیک ببینه

جونگ هه : وای ارشد چرا انقدر دیر کردید؟
الان ....

جونگکوک رفت سمت مقتول ، دورش پتو پیچیده شده بود و صورتش مشخص نبود
پتو رو زد کنار
کانگ دوک سو بود....
که به طرز فجیعی کشته شده بود

********

( شب گذشته )

تهیونگ رفت بالای سر هون سوک
هون سوک خوابیده بود .... آچارش رو برد بالا..
میخواست بزنه توی سرش
که یهو گربه پرید سمتش و دستاشو زخمی کرد
عصبی شد ... خنده ی تلخی کرد و رفت سمت بچه گربه ها ....

_ چقدر برای محافظت از بچه‌هاش تلاش میکنه

رفت سمت گربه و با آچارش زد توی سرش
یه ضربه
دو تا
سه تا
محکم‌تر
دوباره بلند شد .... انگار که تشنه خون بود
میخواست بره سمت هون سوک
که صدای اخبار متوقفش کرد

Head HunterWhere stories live. Discover now