Part 19

530 380 90
                                    

اهم اهمم🙈
ایشون یکی از پارت های مورد علاقه من هستن
امیدوارم شما هم دوستش داشته باشید
بوس بوسی 😘

______________________________________

تهیونگ بالاخره خونه سو مین رو پیدا کرد
رفت اونجا ، تا ببینتش‌

_اوه سو مین "؟"
اوه سو مین ؟!!!

سو مین جواب نمی‌داد ، چون نمیتونست جواب بده ....
یکی اونو روی شکم خوابونده بود و دهنشو بسته بود ... داشت با طناب دستاشو به پشت می بست
هر چی هم که سو مین تقلا میکرد تا آزاد بشه
زورش به اون مرد نمی‌رسید

تهیونگ که دید سو مین خواب نمی‌ده و چراغ های خونه هم خاموشه
پس یه نوشته برای سو مین گذاشت

_ سو مین ، منم .... تهیونگ‌
بهم زنگ بزن

کاغذ نوشته شده رو تا زد و گذاشت بین در

سو مین همه توانش رو جمع کرد تا از دست اون مرد خلاص بشه ....
با سرعت خودشو از زیر اون مرد کشید بیرون و بهش تنه زد
تا خورد به دیوار
بلند شد که بره بیرون ، ولی دوباره اون مرد به سمتش حمله کرد و محکم زد تو صورتش
موهاشو گرفت و روی زمین میکشوندش

تهیونگ از پله ها پایین میومد در حالی که نگران سو مین بود

_اینجا هیچ چراغ یا دوربین مداربسته ای نیست
خیلی خطرناکه

سو مین دختر قوی بود ....
سال ها مبارزه کرده بود ...پس نمیتونست تسلیم بشه ... خودشو از دست اون مرد نجات داد و تونست دستاشو باز کنه
چاقویی که روی زمین افتاده بود رو برداشت و به اون مرد حمله کرد
ولی اون مرد ترسید و فرار کرد

تهیونگ هنوز داشت از پله ها پایین میرفت که اون مرد با سرعت از پشت بهش خورد و تهیونگ پرت شد اون طرف
و حالا این صدای سو مین بود که تهیونگ رو به خودش آورد

_میکُشمت
وایسا، احمق....

تهیونگ که سو مین رو دید ...
فهمید چه اتفاقی افتاده ...
پس سریع از روی زمین بلند شد و دنبال اون مرد دوید
تا اینکه اون مرد توی یه کوچه باریک ، پیچید سمت چپ و وقتی تهیونگ به کوچه رسید
محکم با چوب زد تو سرش
و تهیونگ افتاد روی زمین
( بابا چکار به مغز این بچه دارید.... پوکیددد)
افتاده بود رو زمین و سرش رو گرفته بود
که اون مرد اومد بالای سرش و شروع کرد به زدنش .... با چوب به همه جای بدنش ضربه زد
و یک آن تهیونگ تغییر کرد
با پاش محکم به پای اون مرد کوبید و اون خورد زمین
حالا جاشون عوض شده بود
تهیونگ نشسته بود روی اون مرد و با مشت میکوبید به صورتش
هر چقدر بیشتر میزد.... بیشتر لذت میبرد
دماغ اون مرد شکسته بود و صورتش پر از خون شده بود
ولی تهیونگ ولش نمی‌کرد
همین جور که اونو با مشت میزد
باز هم یه خاطره دید

« قبلا هم یه مرد رو داشت میزد
خیلی وحشتناک ...
به قصد مرگ داشت اونو میزد»

یهو از مشت زدن دست برداشت ...
سرش تیر کشید و صدای سوت وحشتناکی تو سرش پیچید
با هر دو دست ، سرش رو گرفت و افتاد رو زمین
از درد ، روی زمین می‌ غلتید و نمیتونست حتی نفس بکشه
قاتل که تهیونگ رو اینجوری دید
بلند شد و چوبش رو برداشت
که یهو از پشت سر یکی زد تو سرش
سو مین
اونو زد و بعدم خودش افتاد

Head HunterWhere stories live. Discover now