Part 40 👑

406 356 40
                                    


( ۲۵ سال پیش)

مون چائه بچه شو به دنیا آورده بود
توی بیمارستان ، روی تختش نشسته بود و گریه میکرد ....
نمیتونست از فکر حرفای وو بین بیرون بیاد

« وو بین : ایششش. من یه بچه میخواستم
یه کیم وو بین کوچولو »

مون چائه : اگه اون بچه مثل کیم وو بین بشه چی؟

با گریه ، بچه شو بغل کرد و رفت سمت پنجره ،
پنجره رو باز کرد ... میخواست بچه شو بندازه پایین که اون پرستار دوید تو اتاق
همون پرستاری که باردار بود

_ نه. نکن

مون چائه به شکم اون پرستار نگاه کرد

مون چائه : تصمیم گرفتی بچه‌تو به دنیا بیاری
پرستار : میترسم ....
من یه هیولا دیدم ( همون پسره که مامانش رو از پنجره بیمارستان پایین انداخت )
اگه یه وقت بچه‌ی خودم مثل اون بشه چی؟

هر دو روبروی هم ایستادن و گریه کردن

********

( زمان حال )

نگهبان : خانم ، زندانی موافقت کرد تا شما رو ببینه

وو بین : ببین کی اینجاست ....

مون چائه از روی صندلیش بلند شد و فریاد زد

_ دختر بچه کجاست؟
گفتم بچه کجاست؟
_ کی؟
_ نوه‌ت دست اون کارآگاهه
اگه دخترشو پس نگیره میکشتش
کجاست؟ حرف بزنننننن عوضی
وو بین : نوه؟
نوه‌م کجا بود؟
فکر کردم بچه مون رو کشتی
درست بعد از اینکه به دنیا اومد اینو گفتی
_ متاسفم
من اشتباه کردم
ولی خواهش میکنم... اون تهدید کرده بچه‌ی
یو هان رو میکشه
وو بین : بذار هر کاری دلش میخواد بکنه
میخواد بکشه ، میخواد نکشه
مون چائه : اینطوری نکن. التماست میکنم
لطفا
فقط بهم بگو کجاست
اون از خون توعه
_ خون من؟ هه ....
من با اون هیچ ارتباطی ندارم
چی؟!!!

مون چائه با تعجب به وو بین خیره شد

............

( فلش بک )

رئیس حزب موافق : تمام دنیا دارن براش دعا میکنن ‌....
لطفا آقای کیم رو نجات بدید
وو بین : شرط من آزادیه ... در غیر این صورت جواب من منفیه

وو بین اینو گفت و رفت
برگشت به زندان ....و از نگهبان خواست تا اونو ببره به حموم قدیمی ...
محل حمله کردن به چی بوک ...
توی حموم یه ام پی تری پیدا کرد .... ام پی تری تهیونگ که افتاده بود اونجا
اونو برداشت و آهنگشو گوش داد

_ این آهنگیه که اغلب
وقتی برای بچه حامله بود گوش میداد
باید چکش کنم .....

...........

وو بین : به رئیس بگو نظرم عوض شد
اونو جراحی میکنم

............

Head HunterOù les histoires vivent. Découvrez maintenant