Part 26

490 370 80
                                    

با رفتن تهیونگ ، سو مین کم کم حالش بهتر شد
و به هوش اومد
بلند شد و تو اتاق چرخی زد
هیچی یادش نمیومد
به اطراف اتاق نگاهی انداخت که موبایل تهیونگ رو دید ....
و بلافاصله همه چی یادش اومد

« لعنت بهت سو مین اون حرفا چی بود گفتی »

بعد از کلی ملامت کردن خودش ، موبایل رو برداشت و دوید بیرون
تو خیابون می دوید و تهیونگو صدا میزد

_ تهیونگ ...
ته

تهیونگ رو اون طرف خیابون دید
اونقدر ناراحت و عصبی بود که تند تند راه میرفت و اصلا صدایی نمیشنید
چراغ راهنما عابرین سبز شد و سو مین دوید وسط خیابون
هنوز تو حالت مستی بود و سرش کمی گیج میرفت ... برای همین وسط خیابون وایساد
تا سر گیجه اش بهتر بشه
و این در حالی بود که تهیونگ اون طرف خیابون بود و یهو دستاشو زد به جیبش و متوجه شد که موبایلش همراهش نیست

_ اه تلفنم ، خونه ی سو مین جا گذاشتمش

سو مین به خاطر سر گیجه وایساده بود که یهو مردی بهش نزدیک شد و نزدیک گوشش چیزی گفت ....
اون مرد کانگ دوک سو ( متجاوز به کودکان) بود
یونا پشت چراغ قرمز ایستاده بود که اونو دید

_ کانگ دوک سو؟!!

نزدیک گوشش چیزی گفت و رفت
و به محض رفتنش ، سو مین افتاد روی زمین
از شدت ترس بدنش میلرزید
یونا سریع از ماشین پیاده شد و دوید طرفش

_ حالت خوبه؟!!!

تهیونگ روشو برگردوند تا برگرده خونه سو مین و تلفنش رو برداره
که اونو دید ، در حالی که از کنار سو مین رد شد و باعث شد سو مین بیافته روی زمین
با تعجب به اون مرد خیره شده بود

_ اون؟ !!!
نکنه اون .....
با سو مین تو یه محله زندگی میکنه؟!!!
فقط یه چیز تو مغزش بود

« اگه دی ان ای اونا رو برام بیاری
من تایید میکنم که اونا شکارچی هستن یا نه »

اون مرد از کنار تهیونگ رد شد و کمی جلوتر
با حالت عصبی رو زمین تف کرد

« اگه دی ان ای اونا رو برام بیاری
من تایید میکنم که اونا شکارچی هستن یا نه »

تهیونگ دستمالی از جیبش در آورد و بزاق اون مرد رو ، روی زمین باهاش جمع کرد

............

یونا : اون مرده بهت چی گفت؟
سو مین : چیزی نگفت
فقط چون سر گیجه داشتم ، افتادم
_ سو مین
نمیتونی اتفاقی که افتاده رو نادیده بگیری
_ اومدین اینجا باهام مصاحبه کنین؟
من میدونم شما کی هستین ، چی میخواین؟
میخواین یه برنامه راجع به من بسازین، لطفا اینکارو نکنین
برنامه های بحث برانگیز میسازین که فقط درصد بیننده بیشتری جذب کنین
کلا به قربانی ها هم فکر نمیکنین
ادای آدمای خیرخواه رو در نیارین
این خیلی بدتره
آدمایی مثل شما با مهاجم هایی که دیدم
هیچ فرقی با هم دیگه ندارن .....
_ فکر کنم واست سوتفاهم پیش اومده
من نیومدم اینجا که باهات مصاحبه کنم
کارآگاه جونگکوک خیلی نگرانت بود
اون گفت اگه میتونی بیا پیش.....

Head HunterDonde viven las historias. Descúbrelo ahora