Part 15

543 391 77
                                    

( بیمارستان)

مون چائه روی تخت بیمارستان بود
که به هوش اومد

_ من چجور ..‌ی ‌.... اومدم .... اینجا ؟!
_ من اومدم خونتون تا رسید ها رو بهتون بدم
شانس آوردین پیداتون کردم
ممکن بود اوضاعتون بدتر بشه
می خواستم ... به پلیس زنگ بزنم
ببینم اون پسرتون بود ؟؟؟

مون چائه سریع از روی تخت بلند شد و دست خدمتکارش رو گرفت

_ اشتباه برداشت نکن خب؟
اون فقط میخواست کاری کنه به خودم آسیب نزنم ... پس به پلیس گزارش نکن
لطفا ‌.... باشه ؟؟
_ اوهوم
_ ممنونم .... خیلی ممنونم
گوشیم ... گوشیم همراهم نبود؟!
_ چرا توی کیفتون بود

مون چائه گوشیش رو برداشت و به یوهان زنگ زد ....
گوشی یوهان زنگ میخورد
در حالی که افتاده بود کف پشت بوم و از زیر شکمش خون میومد بیرون

.........

جونگکوک و سو مین دویدن بالا پشت بوم
یوهان روی شکمش افتاده بود و
تهیونگ از پشت افتاده بود
هر دو خون ریزی داشتن و بهم نگاه میکردن
با چشمای نیمه جون

سو مین دوید بالای سر تهیونگ
در حالی که گریه میکرد

_ تهیونگ .... هققق هقققق
تهیونگگگ
خواهش میکنم بلند شو ... هققق

جونگکوک سریع موبایلش رو در آورد و به اورژانس زنگ زد

_ دو نفر مجروح داریم که حالشون خیلی وخیمه
سریع آمبولانس بفرستین
_ .......
_چی ؟ موقعیتم ؟؟
موقعیتم ....

جونگکوک کلافه شده بود
دستشو تو موهاش فرو برده بود و به اطراف نگاه میکرد
انگار نمیدونست کجاست ... هنوزم حالش جای خودش نبود

_ شماره ۳۵۶ ، خیابون گودونگ
یه خونه با در سبز رنگ
زود بیاین ... ما رو پشت بوم هستیم

تلفن رو قطع کرد و رفت بالای سر یوهان
یقه شو گرفت و اونو برگردوند سمت خودش

_ بگو هان کوک کجاست لعنتیییییییی؟؟؟

یوهان چشماش نیمه باز بود
نمیتونست حرفی بزنی ...

_ هان کوک کجاستتتتت؟!!
بهم بگو عوضیییی

یوهان آروم و بریده بریده حرف میزد
جونگکوک سرش رو برد سمتش

_ چی ؟؟ چی گفتی؟؟ دوباره بگووو

یوهان چشماشو بست و افتاد

_ نههه نهههه
عوضی بیدار شوووو
اون بچه کجاستتتتت؟؟؟
بهم بگو دیگه

آمبولانس رسید و هر دو رو بردن به بیمارستان

******

( بیمارستان )

یونا : بذارید برم تووووو
برید کنار

پلیس ها ورودی بیمارستان رو گرفته بودن و به کسی اجازه ورود نمیدادن

Head HunterWhere stories live. Discover now