Part 38

402 355 24
                                    

( یک سال قبل )

یوهان توی اتاق زیر شیروانی نشسته بود و دفترچه خاطراتی که پیدا کرده بود میخوند

(( گهگاهی میرم سفر شکاری
این پیرزن چیزی رو دید که نباید میدید ( مامان بزرگ سو مین )
و اخرش شد یه هدف غیرمنتظره
یه طعمه تا اخرین لحظه‌ای که نفس میکشه
باید برای زندگی با ارزشش بجنگه
هرچند این یکی طعمه انرژی نداشت که همچین کاری بکنه ....
اینجوری شکار خیلی راحت و کسل کننده میشه))

********
( زمان حال )

دنیل : الو .... عکس جنیفر رو جا گذاشتم
کیم تهیونگ رفت پیداش کنه
_ اما اگه اونا زودتر پیداش کنن چی؟
_ نه، یکم بیشتر منتظر میمونیم

دنیل با تلفنش صحبت می‌کرد که یهو خورد به عکس کودکی تهیونگ و مادرش
قاب عکس شیشه ای افتاد و شکست ...
سریع نشست روی زمین تا خرده های شیشه رو جمع کنه که تهیونگ برگشت خونه

دنیل : لعنتی ....
عکس چی شد؟ پیداش کردی؟
تهیونگ : چرا؟
نکنه اون عکس رو‌یه عده‌ی خاصی نباید ببینن؟
_ چی؟
_ امروز، یه شماره‌ی ناشناس بهم یه پیام داد
دنیل : پیام؟
_ مامانم ....
جیمی و ناپدریم ....
بعد از اینکه تصمیم گرفتم انتقام خانواده‌م رو بگیرم ، شب و روز همش دنبالش میگشتم
اما چون سابقه دار نبود نمیتونستم پیداش کنم
تا اینکه برام پیغامی اومد
(( بوکسور سرعتی ، سونگ سو هو ))
اون روز، روزی بود که قاتلِ سرکوب شده‌ی درونم رها شد
بعد از عملِ پیوند مغزم
به لطف سونگ یوهان، اون رویِ قاتلم
اروم و خاموش بود
اما یه اتفاق نذاشت اروم بمونم
قتلهایی که به تقلید از قتلهای قدیمیِ من
رخ می‌دادن ...
وو هیونگ‌ چول تقلیدکار نبود
بعد از اتمام قتلهاش ، یه نفر یه گردنبند و یه سنجاق سینه‌ی تقلبی اونجا گذاشته بود
و حتی از بوی نعنایی که‌ شهادت دادم توی صحنه‌ی جرم حس کردم ، استفاده کرده بود
اخرش وو هیونگ چول رو کشتم
و این کار باعث شد قاتلِ درونم دوباره بیدار بشه
کی میتونه باشه؟
چرا لوکیشن سونگ سو هو رو برای من فرستاده بودن؟
اخه چرا؟
چرا قتلهای وو هیونگ چول صحنه سازی شده بودن؟
دنیل : نمیدونم
_ تا منو تحریک کنن
تا قاتل درونم رو بیدار کنن
بهم طعمه دادن تا شکارش کنم
هدفشون از این کار چی بوده؟
از همون اول خبر داشتن که من با ژن روان آزارای به دنیا اومدم
یادم اومد سونگ یو هان قبل از اینکه بمیره
بهم چی گفت
بهم گفت ما موش‌ آزمایشگاهی‌ایم
چون اونا خبر داشتن جفتمون اون ژن رو داریم
پس حتما تو هم دستت با اونا توی یه کاسه‌س
_ من... من نمیدونم چی داری میگی
_ نمیدونی؟!!
پس چرا دفتر خاطراتم و گوشی سونگ یوهان که باهاش بهت زنگ میزد
پیشِ وسایلت بود؟
یه جوری برام توضیح بده که متوجه بشم

تهیونگ که حالا دیگه ، شیطان درونش بیدار شده بود به سمت دنیل قدم برداشت و با یه حرکت گردنش رو گرفت و شروع کرد به فشار دادنش

Head HunterWhere stories live. Discover now