مقدمه

882 80 20
                                    

سلام عزیزای من
سلام دوستای خوبم
سلام بهترین مشوق های زندگیم
به عشق شما قراره دوباره شروع کنم.

اینبارم درست مثل دفعه های پیش میترسم و البته بیشتر از قبل.

میخوام صادقانه اعتراف کنم تا اگر در آینده به آخر این فیک نزدیک شدید و دلتون رو زده بود یا اصلا حس کردید یه چیز مزخرف خوندین من عذاب وجدان نداشته باشم.
میخوام با آگاهیه کامل شروعش کنید.

تا الان هر داستانی که نوشتم کوتاه یا بلندش فرقی نمیکنه تمامش اول و آخرشو توی ذهنم ساخته بودم و فقط مسیر ماجراها میموند که در حین نوشتن سناریوش ساخته میشد.

ولی اینبار با همه دفعات فرق میکنه، برای همینه که همش بهتون میگفتم ذهنم هنگه، این دفعه
هیچ پایانی برای داستان ندارم، میخوام شروعش کنم تا ببینم چی پیش میاد.

هیچ وقت پایان باز نداشته داستانام ، هیچ وقت سد اند نبوده ولی اینبار نمیتونم بهتون قولی بدم.
پس با دونستن این مسئله داستانو شروعش کنید.

مسئله دوم اینه من هم ذهنم استپ کرده و هم کارام خیلی فشرده شده پس ممکنه یکم تو آپ کردن این داستان بی نظم بشم البته منو که میشناسید شده به خودم فشار بیارم ولی نمیزارم خواننده هام منتظر بمونن ولی خواستم همین اول کار اینم در نظر بگیرید.

نکته بعدی در مورد کاپلای داستانه. ببینید من با عنوان نویسنده یه چیزایی تو ذهنم میاد و شخصیت سازی میکنم حالا بر اساس اون کارکترامو انتخاب میکنم.

ممکنه کاپلا براتون شوکه کننده باشه(منظورم فقط خود کاپل نیست، از نظر تاپ و باتم) حتما خیلیاتون اعتراض خواهید داشت. ولی اینو بگم من از قصد اینکار نکردم نخواستم بگم فلانی باتمه فلانی تاپه، خیلی فکر کردم فرد مورد نظرمو پیدا کنم باید شخصیتا بهم میخورد.

من قصد توهین به کسی رو ندارم قصد ضعیف نشون دادن کسی رو ندارم و از روی ظاهر کسیم نمیخوام تاپ و باتم انتخاب کنم.

حالا خودتون منظورمو متوجه میشید. خواستم از الان بگم بعدش نیاید بگین فلانی چرا باید باتم این باشه. میدونم بایس هر کسی براش قابل احترامه ولی این فقط یه داستانه با حقیقت شخصیت بچه ها زمین تا آسمون فرق داره.

از الان بگم کاپلا مخصوصا برای ویمین شیپرا ممکنه آزار دهنده باشه، خیلی از ویمین شیپرا تهیونگو جیمینو نمیتونن با کس دیگه ای بخونن یا تصور کنن اگر تا این حد حساسین پس بهتون پیشنهاد میکنم سراغ این فیک نیاین.

نمیخوام به خاطر رودروایسی از من به خوندن چیزی مجبور بشین که آزارتون میده. نمیخوام بترسونمتون ولی فکر کنم این داستان بیشتر از اینکه کاپل ویمین داشته باشه بقیه کاپلا رو داره.

نکته بعدی تعداد صفحات فیکه ممکنه هر پارت خیلی کوتاه باشه حتی از روباه کوچولو هم کوتاه تر پس از همین الان بابت کوتاهی فیک عذرخواهی میکنم.

و یه چیزی که خیلی خیلی مهمه و بابتش استرس دارم نوع نگارش داستان هست که ممکنه یکم گیجتون کنه.
این داستان با سه حالت زمانی نوشته میشه.
یکی زمان حال هست که همون موقع کارکترامون درش حضور دارن و اتفاقات در حال جریانه، من اون موقع مینویسم زمان حال.

یه زمان مربوط به گذشته میشه یعنی یه سری اتفاقات و جریانات قبلا افتاده که ما رسیدیم به زمان حال، من اون موقع چیزی بالای متن نمینویسم شما میفهمید این ماجرا برای قبلا بوده.

و یکی هم فلش بک ها هستن (کارکترا تیکه هایی از گذشتشون رو یادشون میاد) من بالا سر متن میزنم فلش بک.
امیدوارم خوب توضیح داده باشم.

نکته آخر ژانر داستانه.
اگر یادتون باشه توی عشق و نفرت وقتی خواستم شروعش کنم میترسیدم چون بار اولم بود ولی اومدم یه کاری کردم گفتم من به ماهیت زندگی ژانر داستان کاری ندارم و نمیخوام وارد جزئیات بشم فقط شخصیت من متعلق به فلان ژنه.

دقیقا توی این فیک هم قراره همین اتفاق بیفته.
ژانر مافیایی_پلیسیه ولی من ادعای نویسندگی این ژانر رو ندارم به هیچ وجه.

چند تا کتابم مطالعه کردم ولی کمکی نکرد من سعی میکنم ماجرا رو هیجانی کنم ولی شما از من انتظار یه داستان پلیسیه خفن نداشته باشید من اصلا قرار نیست اصطلاحات قلمبه، سلمبه پلیسی بکار ببرم چون بلد نیستم😁

اینبارم فقط شخصیتام توی لوکیشنی هستن که فضای مافیایی داره.
درست شبیه عشق و نفرت.

من قرار نیست خیلی وارد جزئیات کار دادستان
بشم، قرار نیست خیلی گانگستر بازی تهیونگو ببینیم بیشتر فضای داستان حول محور زندگیه شخصیه این افراد میگذره.

من خیلی خیلی دوستون دارم و خیلی خیلی ممنونتونم که با وجود تمام نقصام بازم کارای منو میخونید و ازم حمایت میکنید.

اینو بدونید من فقط و فقط به عشق شماهاست که مینویسم وگرنه اگر کسی نباشه نوشته های داغون لیلا رو بخونه برای کی میخواد بنویستش.
امیدوارم تمام چیزایی که تو فکرم بود رو گفته باشم.

در آخر ممنون که توی این داستانم قراره حامیم باشید.

  Game OverDär berättelser lever. Upptäck nu