های لاولیا، بوک جدیدم به زودی شروع میشه👆🏻 توی کتابخونههاتون اددش کنید که وقتی استارت خورد از داستان جا نمونید.
خلاصه فیک:
کیم تهیونگ توی دنیای سیاه و سفیدی زندگی میکنه که فقط افرادی که نیمهی گمشدهشون رو پیدا کردن، قادر به دیدن رنگها هستن! دو نیمه فقط با لمس همدیگه و جریان الکتریسیتهی خوشایندی که بهشون موهبت رنگی دیدن میبخشه، از وجود هم خبردار میشن و جمعیت به قدری زیاده که پیدا کردن نیمهی گمشده مدتها طول میکشه.
تهیونگ بعد از سالها تلاش و ناکام موندن، قید پیدا کردن نیمهش رو میزنه و ترجیح میده کنج چهاردیواری خونهش سینگل به گور بپوسه و تا آخر عمرش فنبوی شماره یک آیدول مورد علاقهش بمونه و هر روز دست به دامن کائنات خودخواهانه آرزو کنه اون پسر نیمهش رو پیدا نکنه! اما همهی زندگی سادهش با پا گذاشتن به فنمیتینگ آیدولش زیر و رو میشه...
🥀
_اون روز برای اولینبار رنگها رو لمس کردم، همون روزی که شکوفههای عشق و بیماری، همزمان جسم و روحم رو در بر گرفت!
🥀🌺Blooms Melody🌺
توی اکانتم میتونید پیداش کنید:
आप पढ़ रहे हैं
💎Crystalline💎
वेरवुल्फ़زمانی فهمیدم یک گناهکارم که به امگا بودنم پیبردم. با متولد شدنم به عنوان یک امگا، بزرگترین گناه عمرم رو مرتکب شدم. اما وقتی دست خودم نبود که چطور متولد بشم، آیا عادلانه بود که از طرف خانوادهم به گناهکار بودن متهم بشم؟ و اگه این تقصیر منه...کاش...