_Part 83_

8.9K 1.5K 2.7K
                                    

این پارت از اوناست که شب توی تاریکی یا هوای ابری باید بخونید. یادتون نره.
________________________

_کوک! اینور!

تهیونگ درحالیکه با چوبش پشت پای یکی از افرادی که سعی داشت از پشت به جونگ‌کوک حمله کنه می‌کوبید، فریاد زد. آلفای سیاه به محض کوبیدن مشتی توی صورت فرد مقابلش، چرخید و با پاش لگدی به شقیقه‌ی فرد افتاده روی زمین کوبید.

هر دو نفس‌نفس می‌زدن و صورتشون زیر نور ماه از عرق برق می‌زد. ده نفر باقی مونده خیلی قوی‌تر از قبلی‌ها بودن و با دیدن اینکه با وجود تعدادشون هنوز نتونستن کلک دو نفر رو بکنن، چوب‌هاشون رو با میله و چاقوهای جیبیشون عوض کرده بودن و این کار رو سخت‌تر و خطرناک‌تر می‌کرد، مخصوصا برای تهیونگی که نمی‌دونست چطور باید سلاحی مثل چاقو رو دفع کنه!

با نفس‌نفس کمرشون رو لحظه‌ای به هم تکیه دادن تا نفسی تازه کنن. تهیونگ که دقایقی قبل از گوشه‌ی چشم متوجه شده بود دو نفر همزمان با چاقو به جونگ‌کوک حمله کردن، با نگرانی پرسید:
_حالت...هوف...حالت خوبه؟ اونا که زخمیت نکردن هاه؟

جونگ‌کوک نیم نگاه سریعی به پارچه‌ی پاره شده‌ی بازوش انداخت و قبل از اینکه به سرعت حمله کنه، جواب داد:
_فقط کتم شکافته. حواستو جمع کن!

به محض تموم شدن حرفش سمت دیوار کنارشون دوید و با کوبیدن پاش به دیوار، نیم چرخی توی هوا زد و با کتونی‌های مشکیش روی سر فردی که پشت سرش دویده بود، فرود اومد و درجا بی‌هوشش کرد. تهیونگ وقت نکرد این حرکت خفن آلفای سیاه رو تحسین کنه چون چند نفر بهش حمله کردن و اون مجبور شد میله‌ی توی دست یکیشون رو دفع کنه و از دیگری جاخالی بده. هرچند در نتیجه‌ی این درگیری، چوب توی دستش شکست و چاقوی یکی از مهاجم‌ها رون پاش رو خراش عمیقی انداخت.

هیسی از درد کشید ولی به خاطر جوشش آدرنالین توی بدنش، درد زیادی رو حس نکرد و حواسش رو جمع کرد تا دوباره چاقو نخوره. رون دردناکش رو گرفت و فوری زمین نشست تا یکی از میله‌های افتاده روی زمین رو چنگ بزنه هرچند خیلی کارساز نبود و در عوض یه لگد دردناک توی پهلوش دریافت کرد.

نفسش از درد گرفت و روی زمین پرت شد. فردی که بهش لگد زده بود، روش خم شد و با خشونت یقه‌ش رو کشید و چاقوش رو بالا برد تا توی صورتش فرو کنه؛ ولی درست زمانیکه تهیونگ از ترس وقوع این اتفاق خودش رو گم کرده و تقریبا فلج شده بود، لگدی به سرِ مرد اصابت کرد و روی زمین انداختش.

آلفای سفید که نفسش دوباره برگشته بود، نگاه متشکرش رو سریعا بالا آورد که از آلفای سیاه تشکر کنه؛ اما صحنه‌ای که دید، باعث شد ضربان قلبش برای لحظه‌ای قطع بشه و بعد با تمام قدرت توی دهنش بتپه! یکی از مهاجم‌ها از غفلت جفتشون استفاده کرده و با میله‌ی توی دستش ضربه‌ی محکمی توی سر جونگ‌کوک کوبید که صدای وحشتناک برخوردش توی گوش همه پیچید و رو روی زمین پرتش کرد.

💎Crystalline💎Where stories live. Discover now