_با تمام وجود ازت متنفرم جئون جونگکوک!
تهیونگ زمزمهای کرد که توی صدای بلند آهنگ و رقص نور و شلوغی به گوش خودش هم نرسید! پشیمون بود، اون هم به شدت! خودش شرط پنج ساعت رو گذاشته بود اما پنج ساعتی که اونها توی علفزار گذروندن همه به سکوت و چرت زدن جونگکوک گذشته بود و رسما جز درست کردن قهوه، جونگکوک هیچ کار خاصی انجام نداده بود! نه اینکه تهیونگ کار خیلی خاصی مد نظرش بوده باشه؛ اما بازهم عادلانه نبود وقتی توی تایم خودش کاری انجام ندادن حالا با جونگکوک همراهی کنه!
جونگکوک فقط از خواب پاشده و با فهمیدن اینکه یه ساعت تا تایم خودش مونده ایولی گفته و بدون اینکه همراه تهیونگ به آسمون پرستاره و جذاب شب خیره بشه فقط بقیه کیک موزی رو تموم کرده بود. بعد تهیونگ رو پشت موتورش نشونده و به محض اینکه تهیونگ سبد پیکنیکش رو دم در عمارت گذاشته بود؛ دستش رو روی گاز موتورش محکم کرده و با بیشترین سرعت ممکن توی خیابونها رونده بود. که خب درسته خودش حسابی کیف میکرد اما تهیونگ تا رسیدن به یه دیسکوی بزرگ توی مرکز شهر تقریبا بیست بار از ترس برخورد به ماشین یا بلوار و فلکه قبض روح شده بود!!
و حالا اینجا بودن؛ توی دیسکوی محبوب جونگکوک و درحال رد شدن از جمعیت مملو از عرق و سر و صدا برای رسیدن به بار و گرفتن نوشیدنی الکی!
تهیونگ با شنیدن جیغ و داد و برخورد چندتا دختر و پسر مست و خیس از عرق به خودش، اخمی کرد و چهرهش از چندش جمع شد. جونگکوک چطور از همچین چیزهایی لذت میبرد؟! اینکه عوض ریلکس کردن و آروم کردن اعصاب متشنجت از کار، درست بیایی به جایی که کاملا روح و مغزت رو با سر و صدا تجزیه میکرد چه لطفی به حالت داشت؟!
_به طرز فاکد آپی حس میکنم قیافت شبیه امروز عصرِ من شده! ولی گوهیه که خودت خوردی!! حالا اون پاهای لعنتیتو تکون بده اینجوری که تو میایی تا پسفردا نمیرسیم به بار!!
جونگکوک توی سر و صدای سالن با نیش باز تقریبا داد زد و بعد به دست تهیونگ چنگ زد و به زور همراه خودش کشیدش تا به جای با متانت قدم زدن؛ سریعتر بیاد و بتونن شب جذابشون رو، لبته فقط از دید جونگ کوک، بالاخره شروع کنن.
تهیونگ مجبورش کرده بود از اون قهوه بدمزه بچشه و حالا نوبت جونگ کوک بود تا به تهیونگ نشون بده تلخی واقعی چیه و تلخیای که مستت نکنه به درد سطل آشغال هم نمیخوره! و البته اون آلفای سفید پوش باید یه بار هم که شده خودش رو از قهوههای کوفتی بیرون میکشید و بالاخره بویی رو میگرفت که واقعا باید میداد. بوی رایحش، الکل و ویسکی! و حالا که نوبت پنج ساعته کوک بود اون حق اعتراض نداشت. باید مست میکرد و شاید جونگ کوک با مست کردنش میتونست مجبورش کنه سیگارهم بکشه!!
با فکر به نقشهش نیشخندی زد و بالاخره با رسیدن به بار، تهیونگ رو کشید و روی یکی از صندلیهای گرد پشت پیشخون نشوند ولی از اونجایی که بقیه صندلی ها پر بودن خودش پشت کمر تهیونگ ایستاد و با خم شدن به سمت پیشخون باعث شد تهیونگ هم به جلو خم بشه و تقریبا با صورت توی پیشخون پخش شده و صدای اعتراضش بلند شه:
![](https://img.wattpad.com/cover/279716117-288-k800814.jpg)
YOU ARE READING
💎Crystalline💎
Werewolfزمانی فهمیدم یک گناهکارم که به امگا بودنم پیبردم. با متولد شدنم به عنوان یک امگا، بزرگترین گناه عمرم رو مرتکب شدم. اما وقتی دست خودم نبود که چطور متولد بشم، آیا عادلانه بود که از طرف خانوادهم به گناهکار بودن متهم بشم؟ و اگه این تقصیر منه...کاش...