😭Part:22💕

1.6K 249 156
                                    

°•°•آنچه خواندید°•°•


تهیونگ خم شد و لب های پسرک که آغشته به پریکامش بود رو بوسید و گفت: ممنون چشم نقره ای من.

به جیمین کمک کرد تا روی پاهاش بایسته و هردو مشغول شستن بدن هاشون شدند تا هرچه زودتر برن و صبحونه ای که خیلی دیر شده بود رو میل کنند.

▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️

+ عه.. تهیونگ.. نکن غلغلکم میاد.

پسرک امگا درحالی که روی تخت از خنده تو خودش میپیچید، گفت.

بعد از اینکه بالاخره از حموم بیرون اومدند، تهیونگ مشغول خشک کردن موهای پسرک شد و بعد از اتمام کارش به جون پسرک افتاد و شروع به غلغلک دادن امگا کرد.

صدای خنده های پسرک، واقعا موسیقی آروم و دل پذیری بود که داخل اون آپارتمان اکو میشد.

جیمین با نفس نفس در حالی که صورتش کاملا قرمز شده بود، دستای تهیونگ که مشغول غلغلک دادنش بودند رو گرفت و با خنده گفت: ته... بسه... باید بریم.

تهیونگ بوسه ای روی چشمای پسرک کاشت و دست پسرک رو گرفت و به او کمک کرد تا از روی تخت بلند بشه.

هردو پسر از اتاق خواب خارج شدند و به سمت آشپزخونه آپارتمان حرکت کردند.

جیمین از شدت گرسنه گی، نالید: ته... من و کوچولو ها خیلی گرسنه ایم.

تهیونگ لبخندی به خاطر کیوتی امگا زد، و دستاش رو روی کمر پسرک گذاشت و اونو به راحتی از روی زمین بلند کرد و روی اُپن آشپزخونه نشوند و خودش بین پاهای لخت پسرک که تنها توسط  یک شلوارک خیلی کوتاه پوشیده شده بودند، قرار گرفت.

- چی دوست داری بخوری؟!

جیمین دستاش رو روی شونه های تهیونگ گذاشت و  با چشمای براقش به تهیونگ زل زد و گفت:دلم کیمچی میخواد...

تهیونگ دستاش رو دور پسرک محکمتر کرد و گفت: ولی ما کیمچی نداریم.

جیمین لب هاش رو جلو داد و با تخسی گفت: اما من دلم کیمچی میخواد.... همین الان.

تهیونگ بوسه ای روی لب های جلوی اومده ی پسرک کاشت و گفت: باشه.. پس حاضر شو بریم بیرون تا کیمچی بخوریم.

جیمین از خوشحالی، دستش رو مشت کرد و توی هوا بالا آورد و گفت: آخ جون... کیمچی...

جیمین صورتش رو نزدیک صورت آلفا برد و بوسه ی سریعی روی لب های تهیونگ گذاشت و در آخر زبونش رو روی لب های تهیونگ کشید و خودشو به سرعت از توی بغل تهیونگ بیرون کشید و سمت اتاق خواب که لباساش اونجا قرار داشتند، دوید.

تهیونگ خنده ای به خاطر شیطنت پسرک زد و بالافاصله سمت اتاقی که جیمین دویده بود، حرکت کرد.

 🔞🖤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖❤🔞Where stories live. Discover now