😙Part:20💦

1.8K 252 108
                                    

کاور رو عشقست.... 🤤

راستی از این به بعد قسمت هایی که اسمات شروع میشه مشخص میکنم که اگه کسی نخواست نخونه..


☟آنچه خواندید☟

جیمین دوباره گفت:  حالا بغلم کن...

تهیونگ باشه ای گفت و دستاش رو دور کمر جیمین حلقه کرد و اون امگا کوچولوی خوشبو روی توی بغلش گرفت.
جیمین بینیش رو روی گردن کشید و خر خر آرومی کرد و گفت: دلم شکلات و لواشک میخواد.

تهیونگ بوسه ای روی شونه ی جیمین کاشت و گفت: هرچی بخوای برات میخرم... الان باید بریم پیش دکتر یو که منتظر مونه.

🍃..🍃..🍃..🍃..🍃..🍃..🍃..🍃..🍃..🍃..🍃..

دوتایی توی ماشین تهیونگ نشسته بودند و از توی خیابان های کمی شلوغ میگذشتند.

آهنگ ملایم و آرومی داخل ماشین میپیچید و هر از چند گاهی صدای ملچ مولوچ جیمین که با لذت شکلات ها و لواشک هایی که تهیونگ براش خریده بود، زیبایی فضای لذت بخش ماشین رو بهم میزد.

تهیونگ نگاهی به نیم رخ جیمین انداخت و گفت: جیمینی.. از اون شکلات ها به منم میدی؟!

جیمین سرش رو تند تند بالا و پایین کرد و با دور دهن شکلاتی که خیلی بامزه اش کرده بود، گفت:  توهم شکلات دوست داری؟!

تهیونگ لبخندی به کیوتی و بامزگی امگا کرد و گفت: اینجوری که تو داری میخوری یهو دلم خواست.

جیمین خنده ی صدا داری کرد و پاکت شکلاتی رو باز کرد و شکلات رو سمت تهیونگ گرفت: بیا.

- دارم رانندگی میکنم.... بزار دهنم.

جیمین کمی توی جاش جابه جا شد و سمت تهیونگ متمایل شد و شکلات رو سمت دهن تهیونگ برد و اونو تو دهنش گذاشت.

وقتی که جیمین خواست دوباره به سرجاش برگرده، تهیونگ طی یک حرکت سریع بوسه ی آبداری روی گونه ی نرم جیمین کاشت.

جیمین شکه چندبار پلک زد و به نیم رخ تهیونگ زل زد.

تهیونگ نگاه ریزی به جیمین انداخت و گفت: اینم از تشکر من.

جیمین چیزی نگفت و فقط لبخند کوچیکی زد و شروع به خوردن بقیه خوراکی هاش کرد.

در همین حین، تهیونگ از داخل آینه جلویی ماشین نگاهی به پشت سرش انداخت که متوجه ی چیزِ مشکوکی شد.

یک موتوری که شخصی سوارش بود و کلاه کاسکت داشت، از وقتی راه افتاده بودند، درحال تعقیبشون بود.

به خیابان فرعی که رسید، داخل اون خیابون پیچید تا ببینه هنوزم اون موتوری دنبالشون میاد یا نه...

 🔞🖤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖❤🔞Where stories live. Discover now