💦🔞Part:14 😍

2.7K 283 186
                                    

غلط املایی یا هر چرت و پرتی بود،
بگید تصحیح کنم 😁

* 2 هفته بعد *

گوشه اتاقش تو خودش جمع شده بود و زانو هاش رو تو شکمش جمع کرده بود...
صورتش رو با دستاش پوشیده بود و هق هق های ریزی میکرد.
هق هق های از جنس درد...
از جنس غصه...

درست بعد از اون روز فاکی که هنوزم با به یاد آوردنش قلبش از ناراحتی و خشم و عصبانیت مملو میشد، اوضاعش این جوری شده بود.

دیگه زندگی مثل قبل براش زیبا نبود...
لبخند روی لب هاش جاشون رو به اخم داده بودند...
شادی چشماش جاشون رو به غم و غصه و اندوه داده بودند...
و گریه های شبانه و مخفی همدم غصه زیاد توی قبلش شده بودند...
غصه ای که هنوز حتی با گذشت 2 هفته فاکی یک کوچولو هم کمتر نشده بود...

* فلش بک*

با حس نفس های داغی که به صورتش میخورد چشمای خواب آلودش رو به زور باز کرد.

با دیدن پادشاه یونگی که لباسی تنش نبود و اونم تو اون فاصله نزدیک و روی یک تخت، داد بلندی کشید که با اون داد یونگی سراسیمه از خواب پرید و مثل دیوونه ها شروع به نگاه کردن به اطرافش کرد درحالی که هیچ درکی از اطرافش نداشت.

هوسوک با لگد محکمی یونگی رو از روی تخت به پایین پرت کرد و بلند گفت: شما اینجا تو اتاق من چیکار میکنین؟!

یونگی همچنان که پیشانی آسیب دیده اش رو ماساژ میداد از کنار تخت بلند شد و داد زد: توعه لعنتی الان من رو از تخت پرت کردی پایین؟! اونم با لگد؟!

هوسوک پتو رو بدنش بالاتر کشید و گفت: خب ترسیدم...اصلا شما چرا تو اتاق منی؟!

یونگی موهاش رو با دستاش مرتب کرد و درحالی که لباسش رو از کنار تخت بر می داشت تا بپوشه، گفت: اتاق تو کجا بود بچه... اینجا خونه من عه ها.

¢ حالا هرچی...شما چرا اینجا خوابیدین؟!

یونگی لحظه ای سکوت کرد...
یک سکوت ترسناک کل اتاق رو فرا گرفت..
یونگی واقعا اون موقع نمیدونست چی به هوسوک بگه...
میگفت که دیشب کنترلم رو از دست دادم و بهت تجاوز کردم؟!...

£ چیزی از دیشب یادت نیست؟!

هوسوک با حالت گیجی به یونگی که پشت به او ایستاده بود، نگاه کرد.
دیشب؟!
چرا چیزی از دیشب به خاطر نداشت؟!
فقط به یاد داشت که حالش خوب نبود و از درد روی تخت تو خودش جمع شده بود و...
با جرقه ای که تو ذهنش خورد همه ی اتفاقات دیشب درست مثل یک فیلم سینمایی از جلوی چشماش رد شدند...

حالش بد شد... رفت تو حموم تا خودشو از شر اون حس خلاص کنه که.... که یونگی از راه رسید.

¢ تو...

 🔞🖤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖❤🔞Where stories live. Discover now