Chapter 36

2K 251 20
                                    


وقتی تهیونگ توی اتاق اومد جونگوک داشت گریه میکرد، اتفاقی که توقعش رو داشت و از قبل خودش رو از لحاظ روحی براش آماده کرده بود.

"هیونگی!"پسر کوچیکتر سکسکه کرد، به سرعت از روی تخت پایین رفت و خودش رو توی بغل تهیونگ انداخت، "گوکی خیلی خیلی متاسفه! خیلی حس بدی داره و متاسفه!"

تهیونگ که تحت تاثیر قرار نگرفته بود هومی گفت، "این عذرخواهی یکدفعه ای ربطی به اینکه نمیخوای تنبیه بشی نداره که گوکی؟"

جونگوک معصومانه پلک زد، مژه هاش از اشک خیس بودن، "گ-گوکی پسر خوبیه ته ته! پسر های خوب تنبیه نمیشن!"

"اوه، که اینطور!" تهیونگ با نیشخندی گفت، "پس تو تمام روز پسر خوبی بودی عزیزم؟"

جونگوک سریع سرش رو تکون داد و موهاش توی صورتش ریختن، "آره!"

جونگوک دستهای پسر رو از دور کمرش باز کرد و به ناله هاش و مقاومتش توجهی نکرد. چونه ی پسر رو بین دستش گرفت و آروم سرش رو بالا آورد.

"پس تو همه جا رو بهم نریختی و با هیونگ هات لجبازی نکردی؟" پسر با ملایمت پرسید، "تو کنترل رو سمت سر هوپی پرت نکردی؟"

جونگوک قرمز شد و لبهاش آویزون شدن، "ن-نه —"

"نامجون رو توی دستشویی حبس و کلید رو قایم نکردی؟" تهیونگ ادامه داد.

پسر کوچیکتر ناله ای کرد و لب پایینش لرزید، " — نه!"

"نه؟" تهیونگ تکرار کرد و لبهاش رو بهم فِشرد، "مطمئنی؟"

سر جونگوک پایین افتاد، چونش سینش رو لمس کرد و زمزمه وار گفت، "شاید."

"اوه، شاید!" تهیونگ گفت و سرش رو تکون داد، "شاید تو تموم اون کارهارو کردی!"

"هیونگی،"جونگوک ناله و فین فین کرد، سرش هنوز پایین بود و موهاش توی صورتش ریخته بود.
"بله؟" تهیونگ با صبر و حوصله پرسید.
جونگوک با فین فینی مکث بلندی کرد، "شاید — شاید گوکی همه ی اون کارهارو کرده."

"هومم،" تهیونگ انگشت هاش رو توی موهای پسر کوچیکتر فرو کرد و حس کرد که اون سرش رو به دستش تیکه داد، "میشه گوکی بهم بگه چرا اون کارهارو کرده؟ وقتی اونجوری پسری بدی شده بود چی با خودش فکر کرده بود؟"

"ب-بد نه!"جونگوک ناله کرد،"گوکی خوبه، اون پسر خوبیه!" دوباره سرش رو توی سینه ی پسر بزرگتر فرو کرد، "اون خوبه ته ته، قول مید —"

تهیونگ با حس عاجزی جونگوک و لرزیدنش احساس نگرانی کرد. میدونست که جونگوک پِریز کینک داشت، میدونست که اون یه سابمیسیو شیرین بود که نمیتونست تحقیر و سرزنش شدن رو تحمل کنه و دقیقا به برعکسش، به حمایت و تشویق شدن نیاز داشت.

"باشه بیبی،" تهیونگ زمزمه کرد و بالاخره پسر رو بغل کرد. حس کرد که بدن جونگوک توی بغلش آروم شد و ناله ای از بین لبهاش خارج شد.
"تو پسر خوبی هستی گوکی،" تهیونگ با ملایمت ادامه داد و موهای پسر رو نوازش کرد، "تو پسر خوبی هستی، باشه؟"

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now