Chapter 26

1.9K 281 39
                                    

وقتی تهیونگ به هوپی گفت توی نقشه شرکت میکنه، خیال مرد واقعا راحت شد.

با اینحال تهیونگ با شنیدن اینکه اجازه داشت توی تمام جلسات شرکت کنه و هر چقدر خواست بهشون کمک کنه، اما نمیتونه روز حمله باهاشون باشه شوکه شد.

"منظورت چیه که نمیتونم بیام؟!" تهیونگ پرسید و دستهاش رو روی پیشخون آشپزخونه کوبید.

هوپی که داشت توی یخچال رو نگاه میکرد سر جاش صاف شد، در یخچال رو بست و از روی شونش نگاه خسته ای به تهیونگ انداخت.

"تو هنوز زخمی ای بچه،" مرد آهی کشید، "ببین، خوشحالم میخوای کمک کنی و هنوز میتونی توی برنامه ریزی ها شرکت کن-"

"ولی وقتی که روز اصلی بیاد فقط باید مثل یک بچه تو خونه بشینم!" تهیونگ حرف مرد رو تموم کرد و با عصبانیت روی مُبل نشست.

هوپی کنار در هال متوقف شد و با تردید به پسر خیره شد،

"ببین، یک چیز دیگه هست که میخواستم دربارش باهات حرف بزنم."

چهره ی تهیونگ درهم رفت و پسر بیشتر توی مُبل فرو رفت، "چیه؟ یک کار دیگه که اجازه ی انجام دادنش رو ندارم؟"

هوپی گلوش رو صاف کرد، بنظر میومد سعی داشت با تهیونگ ارتباط چشمی برقرار نکنه، "نه، این یکی جدیه. دربارش با یونگی صحبت کردم و اون هم با من موافقه، ولی نمیخواست خودش بهت بگه."

چشم های تهیونگ ریز شدن و پسر کمی صافتر نشست، "چرا بنظر میاد قرار نیست ازش خوشم بیاد؟"

هوپی بالاخره با فَکی که از نارحتی قُفل شده بود بهش نگاه کرد.

"سوهو و جی دی فردا دارن میان اینجا، اونها تا حالا هیچکس به جز یونگی و من رو ندیدن و میخوام با همه آشناشون کنم."

"باشه،" تهیونگ با لحن آرومی گفت، "خب —؟"

هوپی لب هاش رو بهم فِشُرد، "خب، میخوام فقط با اعضای اصلی آشنا بشن."

تهیونگ کم کم داشت از کامل حرف نزدن مرد بزرگتر کلافه میشد، "خب که چ-"

"وقتی میان جونگوک نمیتونه اینجا باشه."

دهن تهیونگ بسته شد. پسر برای چند لحظه از شوک چیزی نگفت.

هوپی از اون سکوت استفاده کرد تا حرفهاش رو ادامه بده.

"ببین بچه،" مرد با قاطعیت گفت، "میدونی که من عاشق جونگوکم. هممون هستیم و هممون فکر میکنیم اون خیلی بامزه و عالی یا هر چیز دیگه ایه، ولی حقیقت ترسناک اینه که هر کسی چیزهایی که اون دوست داره رو قبول نمیکنه، باشه؟"

تهیونگ حس کرد که چهرش تاریک شد و چشمهاش طوفانی شدن. دندون هاش رو روی هم سایید و با چشمهایی که از خشم برق میزدن روی پاهاش ایستاد.

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now