Chapter 12

2.3K 354 27
                                    

به تهیونگ دستور داده شده بود که پیش یکی از اعضای بزرگتر گنگ، جَکسون وانگ بره.

میشد گفت که از این موضوع خوشحال بود. جکسون رو میشناخت و اون مرد حداقل یکی از افراد خوش برخورد بنگتن بود.

هرچند وقتی اون رو توی اتاق اسلحه ها، در حال پوشیدن یه جلیقه ی ضد گلوله دید تمام حس خوبش رو از دست داد.

"امروز قراره به اولین ماموریتت بری،" جکسون گفت. انقدر مشغول پُر کردن خشاب اسلحش بود که پایین افتادن فک تهیونگ رو ندید.

"چ-چی؟" تهیونگ با صدای خشکی بزحمت گفت، "مجبورم؟"

مرد سرش رو بالا آورد و لبخند دلگرم کننده ای بهش زد، "آره مرد. متاسفم، بهم دستور دادن که تو رو با خودم ببرم. اگه حالت رو بهتر میکنه، مجبور نیستی هیچ کاری کنی. میتونی فقط نگاه کنی."

شونه های تهیونگ با آرامش خاطر پایین افتادن و نفس عمیقی کشید، "ممنونم مرد."

جکسون دستی روی شونش گذاشت و اسلحش رو توی کمر شلوار جینش گذاشت، "مشکلی نیست، اسلحه و جلیقه اونجاست، آماده شو."

برای اولین بار، تهیونگ مقاومتی نکرد. در واقع به حمل کردن اسلحه عادت داشت. هیچوقت مجبور نشده بود کسی رو باهاشون بکشه، اما سعی کرد اون فکر رو از ذهنش دور کنه.

"خوشحالم که زیر دست من افتادی،" جکسون بعد از چند لحظه گفت.

تهیونگ سرش رو بالا آورد، انگشت هاش بین بستن دکمه های پیرهنش متوقف شدن، "آره؟ چرا؟"

مرد شونه ای بالا انداخت، "تو پسر خوبی هستی، من رو‌ یاد اول هایی میندازی که خودم عضو گنگ شده بودم."

تهیونگ ابرویی بالا انداخت، "تو کی عضو شدی؟"

"اوم، داستان اون باشه واسه یه وقت دیگه،" مرد خنده ی بی حسی کرد، "بیا، باید بریم. باید تا قبل از غروب آفتاب توی ژاپن باشیم." 

"ژاپن؟" تهیونگ با چشمهای گشاد شده تکرار کرد.

"آره. رئیس فکر میکنه اونجا اطلاعاتی درباره ی کِنگپِی هست. دوست پسر یکی از اعضاشون یا یه شخصی توی این مایه ها اونجاست،" جکسون با بی حوصلگی توضیح داد، "با جِت میریم، زود باش."

تهیونگ دهنش رو باز کرد تا سوال دیگه ای بپرسه، اما یکدفعه حس عجیبی بهش دست داد. با حس تهوع، آروم دنبال جکسون راه افتاد.

هواپیما که بلند شد، سرش رو به عقب تکیه داد و چشمهاش رو بست.

حس غریبی داشت. تموم بدنش داشت جوری رفتار میکرد که انگار دو ی ماراتون انجام داده بود!

صورتش سرخ و از عرق پوشیده بود.

گرمش بود — اما در عین حال احساس سرما میکرد! نمیفهمید چی شده بود!

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now