Chapter 10

2.9K 394 22
                                    

"بیا داخل آقای کیم."

تهیونگ با حس اینکه کفش هاش با سنگ پُر شده بودن وارد دفتر شد. هر قدمش سنگین تر از قدم قبلی بود.

اولین چیزی که متوجهش شد این بود که قالیچه ی جئون تعویض شده بود. با یادآوری اینکه مرد وقتی تمام محتویات معدش رو روی قالیچه ی قبلیش خالی کرده بود، چقدر مهربانانه باهاش برخورد کرده بود، با اخم به قالیچه ی جدید خیره شد.
"بشین."

رئیس گَنگ به جز کت و شلواری که تنش بود هیچ فرقی با دیروز نداشت.
تمام وجودش، از پارچه ی ساتن لباسهاش، تا گوشواره های طلاش که با هربار تکون خوردنش برق میزدن، گرون قیمت بودن رو فریاد میزد.
"آقا،" تهیونگ با احترام سرش رو خم کرد و روی صندلی نشست.

"فکر کنم اینجا اومدی تا تصمیمت رو بهم بگی، نه؟" مرد با لبخندی پرسید. همون لبخند سردی که تهیونگ به دیدن اون روی صورت مرد عادت کرده بود. فکر نمیکرد مرد یکذره گرما هم توی وجودش داشته و بعد از چیزهایی که از جونگوک شنیده بود، این افکارش قویتر شده بودن.

"همینطوره،" تهیونگ گفت و با اضطراب آب دهنش رو قورت داد، که باعث شد گلوی خشکش درد بگیره. 

جئون دستهاش رو روی میز گذاشت، "شروع کن."
تهیونگ شونه هاش رو صاف کرد و به صداش دستور داد که نلرزه،

"آقا، با وجود اینکه از فرصتی که بهم دادید واقعا ممنونم، فکر نمیکنم وجود من توی بنگتن به نفعتون باشه. امیدوارم تاسف من رو قبول کنید،" تهیونگ جملاتش رو با تعظیم دیگه ای تموم کرد و تا زمانی که جئون شروع به حرف زدن کرد سرش رو بالا نیاورد.

"که اینطور،" مرد بعد از چند لحظه گفت.

تهیونگ سرش رو بالا آورد و دید که لبخند جئون کاملا از صورتش محو،  و چهرش سردتر از قبل شده بود.

جئون آهی کشید و به صندلیش تکیه داد، "خب، فکر نمیکنم جونگوک خیلی دلش برات تنگ بشه. با اینکه تا اونجایی که من دیدم، خیلی بهت وابسته شده. باعث تاسفه."

تهیونگ که حس میکرد قسمتی از مکالمه رو از دست داده فقط پلک زد، "آ-آقا؟"

جئون ابرویی بالا انداخت، "چیه تهیونگ؟ واقعا فکر میکردی هنوز اینجا شغلی داری؟"
قلب تهیونگ ایستاد.

"م-من —" خودش رو مجبور کرد که نفس عمیقی بکشه، اضطراب رو توی تموم بدنش حس میکرد، "آقا، من فکر میکردم هنوز شغلم رو خواهم داشت —"

"وقتی پیشنهاد عضویت توی بنگتن رو بهت دادم، یا همه چیز یا هیچ چیز بود آقای کیم،" جئون با خونسردی توضیح داد، "متاسفانه دیگه عنوان بادیگارد جونگوک رو نداری."
"ولی —"

"نگران جونگوک نباش. به افرادم میگم تا دنبال شخص دیگه ای باشن تا ازش مواظبت کنه،" جئون مکثی کرد و با نیشخند سردی گوشه ی لبهاش به تهیونگ خیره شد، "هر چند تا قبل از تو زیادی توی گارد پیدا کردن خوش شانس نبوده. واقعا امیدوارم شانس بدش ادامه پیدا نکنه."

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now