Chapter 27

1.6K 256 46
                                    

جونگوک با حس گرما از خواب بیدار شد. سینش با خواب آلودگی پُر شده بود و گونش رو به کف دستش تِکیه داده بود. ناخودآگاه دستش رو به دنبال تهیونگ دراز کرد تا اون رو دور کمر پسر بزرگتر حلقه کنه و سرش رو توی شِکمش فرو کنه.
وقتی دستش با هوای خالی برخورد کرد اخمی روی صورتش اومد.

"ت-ته ته؟"

فیلمی روی تلویزون با صدای کم در حال پخش بود. پسر چند لحظه با حواس پرتی بهش خیره شد. روی صفحه ی نمایش تلویزیون سیندرلا داشت برای جشن لباس میپوشید. پسر ناخودآگاه با دیدن اون لباس چین چینی و خوشگل آروم خندید.

یکدفعه یادش اومد که اون هم لباسی به تن داشت که واسه یک جشن مناسب بود.

نگاهی به لباس قشنگی که تهیونگ تنش کرده بود انداخت. یکم بخاطر خوابیدنش چروک شده بود، اما هنوز هم به همون زیبایی که به یاد داشت بود.

جونگوک با خوشحالی هومی گفت و پارچه ی نرم روی رون هاش رو لمس کرد. ته ته ی اون سلیقه ی خیلی خوبی داشت.

اون افکار باعث شدن از اینکه تنها بود کلافه بشه. از تنها بیدار شدن خوشش نمیومد.

پاهاش رو از اونطرف تخت پایین انداخت و دنبال کفشهاش گشت. بعد از چند لحظه، وقتی که نتونست یکی از اونهارو پیدا کنه، بیخیال شد و با خودش فکر کرد که جوراب شلواری هاش برای محافظت از پاهاش کافی بودن.

به سمت در اتاق قدم برداشت و آروم اون رو باز کرد.

"ته ته؟" پسر با صدای آروم توی راهرو صدا زد.
راهرو خالی بود. جونگوک آهی کشید. هر لحظه بیشتر و بیشتر کلافه میشد.

قدمی به بیرون برداشت و اجازه داد در پشت سرش بسته بشه.

"ته ته!"جونگوک با ناله گفت و حروف اسم پسر بزرگتر رو توی دهنش کشید. لبهاش آویزون شدن و با ناراحتی از اینکه کسی جوابش رو نمیداد مسیر راهرو رو طِی کرد.

"هیونگی؟" پسر عاجزانه تلاش کرد، "جیمینی هیونگی! جونی هیونگی!" 

صدای ضربه ی آرومی به گوش رسید و جونگوک ترسیده سر جاش ایستاد. میتونست از بیرونِ در بسته شده ی راهرو صداهایی رو بشنوه، اما هیچکس بیرون نمیومد.

لب پایینش شروع به لرزیدن کرد. بقیه کجا بودن؟

چرا هیچکس جوابش رو نمیداد؟

"ت-ته ته؟" جونگوک زمزمه کرد و چشمهاش آروم خیس شدن. ناراحت و ترسون خودش رو به دیوار پشت سرش چسبوند، قلبش وحشیانه به قفسه ی سینش میکوبید.

درست لحظه ای که میخواست زیر گریه بزنه، در آروم باز شد.

"گوکی؟"

سر جیمین وارد راهرو شد و پسر با لبهای از هم باز مونده، با تعجب به جونگوک گِریون خیره شد.

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinМесто, где живут истории. Откройте их для себя