Chapter 18

2.1K 296 20
                                    


وقتی جکسون گلوش رو رها کرد، چند ثانیه طول کشید تا نفس هوپی به حالت عادی برگشت و مرد قبل از اینکه هوپی بتونه کاری کنه از پنجره بیرون پرید.

"لعنتی!"هوپی با خشم تمام وسایل روی میزش رو پایین ریخت. وسایل با صدای بلندی روی زمین افتادن، و بعد سکوت دوباره ی تموم فضای اتاق رو در بر گرفت.

هوپی موهاش رو عقب زد و با چشمهای بسته نفس عمیقی کشید.

در خونه همونطور که‌ اون مرد وسط اتاقش ایستاده بود و توی افکارش غرق شده بود باز شد. صدای قدم های سه نفر، به همراه حرف زدن و خندیدنشون رو شنید.

"هوپی، تهیونگ، ما برگشتیم!"

صدای یونگی به گوش های مرد رسید. هوپی با شنیدن اسم تهیونگ دندون هاش رو روی هم سایید.
چند لحظه بدون هیچ جواب دادنی اونجا ایستاد.

هیچکس دیگه صداش نزد، احتمالا چون فکر کرده بودن اون خونه نیست. چند لحظه گذشت تا اینکه هوپی متوجه شد اونجا ایستادنش قرار نیست چیزی رو حل کنه. باید مرد میشد و‌ مسئولیت اتفاقی که افتاده بود رو قبول میکرد.

نفس سنگین دیگه ای کشید و بعد از اتاق بیرون رفت و به سمت اتاق پایین راهرو رفت. 
یونگی هنوز جلوی در ایستاده بود و به حرف یکی میخندید، در حالیکه نامجون و سوکجین روی مبل افتاده بودن.

"هِی، تهیونگ کج- وات دِ فاک!"چشمهای یونگی با دیدن وضعیت رهبرش گشاد شدن. مرد با تعجب قدمی به جلو برداشت.

"هیونگ، چه بلایی سر صورتت اومده؟!" نامجون با نفس بلندی پرسید و روی پاهاش ایستاد.

هوپی ناله ای کرد و صورتش رو توی دستهاش مخفی کرد، "گوش کن. نترسید، باشه؟"

چشمهای سوکجین تنگ شدن. مرد آروم روی پاهاش ایستاد و با لحن مشکوکی پرسید، "هوپی — تهیونگ کجاست؟"

هوپی دستهاش رو از روی صورتش برداشت و با چهره ی گُر گرفته ای آهی کشید، "جئون گرفتش."

نامجون و سوکجین نفس متعجبی کشیدن، اما یونگی با عصبانیت غرید.

مرد به سرعت جلوی هوپی رفت و یقه ی پیرهنش رو چنگ زد، "همین الان چی گفتی؟! گرفتش؟!"

"دستت رو بکش کنار یونگی!" هوپی با چشمهای تاریکی غرید، "من هنوز هم لیدرتم، فهمیدی؟!"

لبهای یونگی با عصبانیت جمع شدن. بنظر میومد میخواست چیز دیگه ای بگه، اما در عوض دستهاش رو پایین انداخت و قدمی به عقب برداشت.

"هوپی،" سوکجین با صدای نرمتری گفت، "چه اتفاقی افتاد؟"

"یه یارویی توی دفترم غافلگیرم کرد،" هوپی با یادآوردی اون اتفاق با عصبانیت غرید، "لعنتی از پنجرم اومده بود داخل، عوضی-"

"این توضیح نمیده چجوری تهیونگ رو گرفتن!"

یونگی با چهره ای که هنوز از عصبانیت درهم رفته بود بین حرف مرد پرید، "اون بچه مسئولیت منه هوپی! داری بهم میگی یک نفر تونست اون رو جلوی چشمهای تو ببره؟!"

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now