Chapter 19

1.9K 282 31
                                    

"بیدار شد؟"

آب سرد روی صورتش ریخته شد.

چشمهای تهیونگ باز شدن و پوست صورتش با حس اون مایع سرد یخ بست. نفس بلندی کشید و با آب توی دهنش رو سرفه کرد.

"الان بیداره."

تهیونگ بخاطر رفتن مقداری از اون آب توی گلوش چند لحظه سرفه کرد. عاجزانه به جلو تکیه داد و سعی کرد نفسش رو به حالت عادی برگردونه. اون لحظه بود که متوجه شد به سختی میتونه حرکت کنه.

به یک صندلی بسته شده بود، با چیزی که برای طناب بودن زیادی کلفت، و برای فلزی بودن زیادی نرم بود. با احتیاط اونهارو کشید و با حس درد روی پوست حساس مچش هیس کشید.

هر چیزی که بود شدید محکم بود.

مچ پاهاش به صندلی بسته شده بود، پایین رو نگاه کرد و دید که برای محکم کاری طنابی هم دور کمرش بسته شده بود تا اون رو کامل روی صندلی ثابت نگه داره.

تهیونگ بالاخره با حس درد کمرنگ توی دست چپش ناله ای کرد.

ابروهاش با دیدن بانداژ بسته روی دستش بهم گره خوردن و سعی کرد به یاد بیاره چجوری زخمی شده بود. چرا نمیتونست هیچ چیزی به یاد بیاره؟

سرش رو بالا آورد تا با گیجی رو به سایه ی رو به روش که شبیه به جئون بنظر میومد پلک بزنه، اما سایه ماسکی پوشیده بود.

به دلایلی دید تهیونگ ضعیف بود و چشمهاش سیاهی میرفتن. علاوه بر همه ی اینها، همه چیز عجیب و محو بود، انگار که داشت به دنیا از داخل یه فیلم نگاه میکرد.

درد سرش داشت میکشتش!

همه ی این حسها خیلی آشنا بنظر میومدن. با یادآوردی یکدفعه ی آخرین باری که انقدر احساس ضعف کرده بود به خودش لرزید.

"ب-باهام چیکار ک-کردی؟" تهیونگ از بین دندون هاش غرید. بخاطر خشکی دهنش بزحمت میتونست صحبت کنه. درست انگار که تمام گلوش با پنبه پُر شده بود.
"
"ببین چقدر حرف گوش کُن شدی، فقط به یکذره کمک نیاز داشتی."

صدای جئون جوری بود که انگار داشت جلوی خندش رو میگرفت.

تهیونگ روی نفس کشیدنش تمرکز کرد. کشیدن اکسیژن به داخل بینیش هر لحظه سختتر میشد. چرا انگشتهاش داشتن میلرزیدن؟

"م-مورفین؟" تهیونگ به سختی پرسید و چشمهاش رو بست.
'لطفا، لطفا نه.'

جئون خندید، "نه. میخواستم بعد از اینکه بازوت گلوله خورد مطیع باشی، ولی هنوز انقدر هوشیار باشی که بفهمی چی دارم بهت میگم. مورفین زیادی آرومت میکرد،" مرد مطمئنا داشت پشت ماسکش نیشخند میزد، "و ما نمیخوایم اینجوری باشه، مگه نه؟"

سر تهیونگ داشت گیج میرفت. صدایی بین ناله و غرش از گلوی پسر خارج شد.

"ف-فاک!" پسر نفس لرزونی کشید، "ن-نمیتونم — جئون، ن-نمیتونم نفس-"

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now