Chapter 35

2.1K 266 19
                                    

"ته ته؟ بیدار شو هیونگی داره گریه میکنه! لطفا بیدار شو ته ته —!"

بدن تهیونگ بالا پرید و سعی کرد خواب رو از چشمهاش بیرون کنه. با گیجی و نگرانی به اطرافش نگاه کرد، "هان؟!"

چهره ی جونگوک یکدفعه کنارش واضح شد و اون موقع بود که متوجه شد چشمهای پسر کوچیکتر خیس بودن.

"گوکی، چی شده؟!" تهیونگ با نگرانی پرسید. جلو رفت تا پسر رو توی بغل خودش بکشه، موهاش رو بین انگشت هاش گرفت و جونگوک سرش رو توی شونش مخفی کرد.

"ه-هیونگی داره گریه میکنه!" پسر کوچیکتر ناله کرد، "و-و هیچکس به گوکی نمیگه چرا! جونی هیونگی هم وقتی گوکی پرسید سرش داد زد —!"

"اوه عزیزدلم، هیشش،" تهیونگ با ابروهای درهم رفته سعی کرد پسر کوچیکتر رو آروم کنه، اما قلب خودش با اضطراب به تپش افتاده بود.

یونگی چرا داشت گریه میکرد؟!

"گوکی، مطمئنم جونی نمیخواسته سرت داد بزنه،" تهیونگ موفق شد بگه و سعی کرد آروم بمونه، "هیونگت هم احتمالا یکم حالش خوب نیست، باشه؟ تو هم بعضی وقتها حالت خوب نیست، مگه نه؟"

جونگوک با لبهای آویزون بهش نگاه کرد، "گوکی داد نمیزنه!"

"خب، این بخاطر اینه که گوکی پسر خوبیه،" تهیونگ با ملایمت گفت و لبخند زد، "فکر کنم هیونگی پسر بدیه که سر تو داد زده، نه؟"

"آره!"جونگوک گفت و تند تند سرش رو تکون داد، "ته ته باید سر هیونگی داد بزنه!"

"هومم، فکر خوبیه،" تهیونگ موهای پسر رو از روی پیشونیش کنار زد و بهش لبخند زد، "پس میشه یکم اینجا بمونی تا من باهاش حرف بزنم؟ درست مثل یه پسر خوب!"

چهره ی مشتاق جونگوک پایین ریخت، لبهاش آویزون شدن و ناله کرد، "نههه، گوکی میخواد ببینه که ته ته سر هیونگی داد بزنه!"

تهیونگ اخم کرد، "حواست به لحنت باشه عزیزدلم."

جونگوک هوفه ای داد، "گوکی با ته ته میاد!"
"من تنهایی میرم گوک،" تهیونگ با قاطعیت گفت. با چهره ی جدی ای به پسر کوچیکتر نگاه کرد و ابروهاش رو بالا انداخت، "و تو اینجا منتظرم میمونی تا من برگردم، باشه؟"

"ولی—" جونگوک با دیدن اخطار روی صورت تهیونگ ساکت شد و لب پایینش شروع به لرزیدن کرد، "ته ته —"

تهیونگ آهی کشید، "گوکی، بذار من اول برم با هیونگت حرف بزنم، ببینم چرا ناراحته. فقط دو دقیقه عشقم، فقط باید دو دقیقه صبر کنی."

"باشه!"جونگوک هوفه داد و دستهاش رو به سینش زد، "حالا گوکی از ته ته هم عصبانیه! همه ی هیونگی ها بدجنسن!"

تهیونگ لبهاش رو بهم فِشرد، "گوکی —"

"نه، برو بیرون پیش بقیه ی هیونگی های بدجنس!" پسر با حرص گفت و از تهیونگ دور شد، "فقط گوکی رو تنها بذار!"

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now