Chapter 8

3K 479 36
                                    

تهیونگ مطمئن بود که دنیا باهاش لج کرده.

توی تمام مدتی که اونجا کار میکرد هیچوقت، هیچوقت، حتی یکبار هم جونگوک نخواسته بود که ناهارش رو سر وقت بخوره. همیشه حداقل نیم ساعتی رو باهاش لجبازی میکرد و بعد از کلی ناز کشیدن و التماس (بعضی وقتها حتی رشوه دادن!)، با اکراه به اتاق ناهارخوری میرفت.

پس البته که توی تنها روزی که تهیونگ باید زمان نهار جایی میرفت، جونگوک میخواست غذاش رو سر وقت بخوره!

"گوکی خیلییی گرسنشه،" پسر ناله کرد و خودش رو روی پاهای تهیونگ انداخت.

چهره ی تهیونگ درهم رفت، "به این زودی گرسنته؟ مطمئنی بیبی؟"

صدایی که یکچیزی بین غرش و ناله بود از گلوی جونگوک خارج شد، "شکمم داره غره میده ته ته! میشه غذا بخوریم؟"

تهیونگ آهی کشید و با لبخندی موهای جونگوک رو نوازش کرد، "البته بیبی."

پس به اتاق نهارخوری رفت و خودش رو مجبور کرد تا کنار جونگوک بشینه. گوشت جونگوک رو تکه تکه کرد و احساس بدی که با هربار ویبره کردن گوشیش، توی سینش بوجود میومد رو نادیده گرفت.

به اتاق بازی برگشتن، وقتی جونگوک برای دیدن فیلمی روی پاهاش نشسته بود گوشیش بی وقفه شروع به ویبره کردن کرد.
سوکجین — سوکجین —

"اوم گوکی؟" پسر بزرگتر پرسید، "اشکالی نداره اگه من یه تماس کوچولو رو جواب بدم؟ زود برمیگردم."

چشمهای جونگوک از روی صفحه ی فیلم تکون نخوردن، "هیش هیونگی، اون دختره با دندون های خرابش همین الان نِمو رو گرفت!"

تهیونگ نفسش رو توی سینش حبس کرد و آروم جونگوک رو از روی پاهاش روی قالیچه گذاشت. جونگوک انقدر غرق فیلم بود که بزحمت متوجه شد چه اتفاقی داره میفته و این به تهیونگ فرصت داد تا از اتاق بیرون بپره و گوشیش رو باز کنه.

"سوکجین، متاسفم که سر قرار پیدام نشد، جونگوک-"

"کیم تهیونگ؟"

کلمات توی دهن تهیونگ متوقف شدن.
کسی که پشت خط بود سوکجین نبود.

"کی —" پسر آب دهنش رو قورت داد و حس کرد که رنگ از صورتش پرید، "تو کی هستی؟ سوکجین کجاست؟"

"اگه بتونم همه چیز رو حضوری براتون توضیح بدم خیلی خوشحال میشم آقای کیم. شاید دلتون بخواد با هم ملاقات کنیم؟"

انگشت های تهیونگ انقدر محکم گوشی رو بینشون فِشُرده بودن که احساس درد میکرد!

"نمیتونم،" پسر بالاخره تونست جواب بده، "م-من سر کارم، نمیتونم همینجوری- "

"نگران نباشید آقای کیم. میتونیم ترتیبش رو بدم تا کسی از پسرم مراقبت کنه."

خون توی رگ های تهیونگ یخ بست.
لعنت.

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now