سلاااام🧡
امیدوارم حالتون خوب باشه🧡✨️•~•
لحظهی اولی که ماگ قهوهش رو بین دستهاش گرفت و با احساس گرمای مطبوع کف دستش به کاناپه تکیه داده بود، فکرش رو هم نمیکرد انگشتهای کوچک میونگکی بین موهاش فرو بره و انقدر بهش احساس آرامش بده که گردنش رو کامل به عقب خم کنه. به حدی توی پروندهها مشغول بود که حتی متوجه بیدار شدن دختر کوچولوش نشد و انگار میونگکی هم تصمیم به سکوت گرفت تا مزاحم کار پدرش نشه.
توی ماههای اخیر و گذروندن تکتک روزها و ساعتهاش با دخترش، میتونست بدون هیچ تردیدی اعتراف کنه که اون دختر کوچولوی ۷ ماهه به تمام زندگیش تبدیل شده بود. تمام زندگیای که حالا شبها راحتتر توی بغلش میخوابید و طوری به گردنش چنگ میانداخت که انگار تمام اکسیژن لازمش توی رایحهی پدرشه. به بهمریختگی اول صبح موهاش میخندید و علاقهی عجیبی به همیشه شلخته دیدنش داشت.
دخترکی که احتمالا به خاطر کمحرف بودن خودش و سکوت خونه، هنوز هم لب به صحبت باز نکرده بود اما اصواتش خوشحالی، غر و نارضایتی و حتی ناراحتیش رو به خوبی میرسوند. شاید هم بکهیون تکتک حسهای دخترکش رو به خوبی میشناخت. مثل همین حالا که صدای ریز ریز خندههاش از کشیدن موهای پدرش توی گوشهاش میپیچید و فارغ از دردی که به پوست سرش میداد، لبهاش رو مهمون لبخند میکرد.
کیونگسو میگفت میونگکی کنترلگر اخلاقش شده و اشتباه نمیکرد. از وقتی حساسیت آلفا کوچولوی خونهشون رو روی رایحهش دیده بود، کمتر عصبی میشد، هیجاناتش رو کنترل میکرد و با آرامش بیشتری با اطرافیانش برخورد میکرد. به حدی که نابسامانیهای کوچکی که قبلا توی کارش پیش میاومد و باعث بهمریختگی یک هفتهش میشد، حالا نهایتا با یک چشم بستن ۵ دقیقهای از بین میرفت. و تاثیر میونگکی همین بود که زمانهایی که به نظر طولانی میاومدن رو با خندههاش کوتاهتر میکرد.
پروندهی هان انقدر انشعابات مختلف داشت و هر لحظه چیز جدیدی ازش بیرون میاومد که مطمئن بود اگر پای میز محاکمه بکشوندش جون سالم به در نمیبره اما مشکل اینجا بود که مدرک محکمی نداشت. اگر پیشنهاد کریس مبنی بر کمک توی این پرونده رو قبول نمیکرد مطمئنا هیچوقت نمیفهمید پشت این نظم و ترتیب و قوانین ظاهری، چه لجنزاری مخفی شده. لجنزاری که کشتارگاه امگاهای بیچاره و آلفاهای از همهجا بیخبره.
در ظاهر انگار کل قوانین و جامعه به نفع آلفاهاست چون بهشون توهم قدرت و سلطهگری میده اما در باطن، آلفاها هم بازیچهی اهداف قدرتهای اصلیان. آزمایشگاههایی که امگاهای تنبیهی و تبعیدی رو به اونجا میفرستادن، درواقع لونههای تولهکشیای بود که نتیجهش توی همون آزمایشگاه خفه میشد. باورش نمیشد سالهاست تونستن روش کنترل جمعیت آلفاها و امگاها رو پیدا کنن و هنوز هیچ حرفی به مردم نزدن تا با توهم کمبود امگا، آلفاها و جفتهاشون رو درگیر پروسهی رقابت و تنش همیشگی کنن. به نظر میرسید سودشون توی درگیر کردن مردم باهمدیگه، توی یه خونه و توی یک خانواده بود تا درگیر مسائل بزرگتر و سیاستهای کثیفشون نشن.
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
Werewolf•عنوان | محدودیت •کاپل اصلی | کریسهون، چانهون، کایهون (چانکایریسهون) •کاپلهای فرعی | بکسوهان، سولی •ژانر | فانتزی [امگاورس]، امپرگ، تریسام(فورسام)، اسمات، انگست •محدودهی سنی | +۱۸ •تایم آپ | •نویسنده | haratahug/هارا ⚠️لطفا در صورت داشتن مشکلات ر...