سلاااام❤❤
خوبین؟!
امشب دیر شد چون تا ساعت ۹ و نیم بیرون بودم و انقدر با خستگی ادیت زدم که اگه چیزدستی داشت، ببخشین😭❤♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نگاه نگرانش رو بین ورودی مرکز پرورش و نگهداری گل و گیاه و سهونی که صندلی کنارش نشسته بود، میچرخید. البته که باز قبل این مکان رو برای امروز خالی کرده بودن و فقط کارکنانش حضور داشتن، اما قرار بود کریس هم همراهشون بیاد. نه اینکه صبح برنامه رو تغییر بده و کل گشت و گذار امروز رو به دست کای بسپره.
نگاهش روی سهون ثابت موند. کلاه کپ مشکیش موهای صورتیش رو مخفی کرده و ماسک صورتش رو پوشونده بود. هرچند که خودش دلش نمیخواست سهون رو به لباسهای تنگ عادت بده اما به اجبار بیرون اومدن، مجبور شد تیشرت زرد رنگی تقریبا تو سایز متناسب خودش بهش بپوشونه. بین همه اینها، قرمزی کمرنگ مارکها روی گردنش خودنمایی میکرد. چیزی که به کای اجازه نمیداد پا پس بکشه. اون امگای خودش بود. باید بتونه که به خاطرش قوی بمونه حتی اگر خودش اضطراب حضور توی جمع رو داشته باشه.
دستش رو دراز کرد و دستی که در حال بازی با لبهی لباسش بود رو مهار کرد. درست از زمانی که گفت باید برای یک گردش دوتایی برن، استرس رو حتی از نفسهاش هم میتونست متوجه بشه.
+سهونی؟حرکت انگشتهاش متوقف شد اما نگاه ترسیدهاش روی گرهی دستهاشون ثابت موند. نگران بود اگر سرش رو بلند کنه و به چشمهای آلفاش نگاه کنه، ترسی که تمام سلولهای بدنش رو به لرزه مینداخت دیده بشه و تلاش دوهفتهایش برای دیدن پدرهاش کاملا از بین بره.
کای در مقابل سکوت سهون، شستش رو نوازشوار روی انگشتهاش کشید. جدا اینکه خودش فکر میکرد باید این حس برای امگاس متفاوت باشه، کریس از تجربهاش وقتی توی ماشین با سهون تنها بود بهش گفت و همین باعث میشد محتاطانهتر عمل کنه. سعی کرد با توضیح شرایط، آرومش کنه:
+هیونگ از هفتهی پیش اینجا رو رزرو کرده. فقط کارکناش هستن که اون هم کاری ندارن فقط به درختها و گلها رسیدگی میکنن. اینجا کوچکتر از مرکز اصلی سئوله چون تقریبا از ۱۰۰ پیش یا شاید هم بیشتر یک سری گیاه رو داره، هنوز پابرجاست. و توی تمام دقیقه هایی که اونجاییم من کنارتم. باشه؟! هر جا نگران بودی فقط دستم رو محکم بگیر! ما در نهایت کاری رو میکنیم که تو آرامش داشته باشی، نه اینکه اذیتت کنیم!در کنار رایحه ای که آزاد میکرد، جملات آخرش کلماتی بودن که کریس هم در مقابل جونگین کوچولو ازشون استفاده کرده بود. اون هم زمانی که از هر جمعی میترسید، بردش داخل سالن اجرای دنس و به خوبی یادش بود که بعد دیدن موردعلاقههاش حتی فراموش کرد دست هیونگش رو بگیره. دلش میخواست همون اطمینان رو به امگاش هم بده.
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
Werewolf•عنوان | محدودیت •کاپل اصلی | کریسهون، چانهون، کایهون (چانکایریسهون) •کاپلهای فرعی | بکسوهان، سولی •ژانر | فانتزی [امگاورس]، امپرگ، تریسام(فورسام)، اسمات، انگست •محدودهی سنی | +۱۸ •تایم آپ | •نویسنده | haratahug/هارا ⚠️لطفا در صورت داشتن مشکلات ر...