⓻⓹

1.1K 350 150
                                    

سلاااام😍❤️
بلاخره پارتی که منتظرش بودین🥰
ببخشید دیر آپ شد چون مسافرت بودم و دسترسی به نت نداشتم😭

لطفا اگر اسمات دوست ندارین یا سنتون مناسب نیست، این پارت رو نخونین🌟

•~•

تماس پوست عریان کمرش به سرمای شیشه‌ی تراس، تضاد زیادی با گرمای سوزان سینه‌ها و شکمش داشت. گُر گرفتن لپ‌هاش رو حس می‌کرد و چسبندگی چتری‌هاش به پیشونیش نشون می‌داد که مدت‌هاست عرق صورتش رو خیس کرد. نفس‌های سنگینش با ناله‌های آروم از بین لب‌های نیمه‌بازش فرار می‌کرد. تقابل گرما از جلو و سرما از پشت انقدر از هجوم شدید دو دمای متفاوت سرشارش کرد که بدنش نسبت به احساس درد، بی‌حس شده بود. فشردگی پوست و گوشت گردن و ترقوه‌هاش رو بین لب‌های حجیم کای حس می‌کرد و گز‌گز لذت طوری توی خونش جریان می‌گرفت که فقط می‌تونست حلقه‌ی دست‌‌هاش رو دور شونه‌ی آلفاش تنگ‌تر کنه و وزن بی‌وزنی خودش رو روی دست‌هایی که رون و لپ‌های باسنش رو می‌فشردن بالا نگه داره.

اینکه خودش با یک فرمان کوتاه آلفاش تمام لباس‌هاش رو درآورده بود اما کای فقط به عریان کردن بالا‌تنه‌ش رضایت داد، سر گنگ گرگش رو بیقرار می‌کرد. خیسی سرد شلواری که برآمدگیش روی گرمای اسلیک بین پاهاش کشیده می‌شد رو حس می‌کرد و حتی نمی‌تونست خودش رو بیشتر روی اون فشار بده. مطمئن بود فرورفتگی جای انگشت‌ها زیر رون‌هاش به کبودی می‌زنه اما طوری بین بدن داغ آلفا و شیشه سرد تراس گیر فشرده شده بود که نفسی برای اعتراض هم نداشت.

هرچند قرص‌ها کنترل گرگش رو آسون‌تر می‌کردن ولی کسی که تشنه‌ی رایحه و بدن امگاش بود، فقط گرگش نبود. خود کای به حدی از احساس نیاز و بیقراری رسیده بود که برای تصاحب وجب به وجب پوستش اشتیاق داشت. با وجود اینکه رد قرمزی و سرخی رو به کبودی اطراف گردن، ترقوه‌ها و شونه‌هاش رو می‌دید و بابت اثراتش روی این بوم سفید لذت می‌برد، به جای رفع عطش، تشنه‌تر می‌شد. رایحه‌ی سهون با یک گرمای دلپذیری از نیاز و شهوت ترکیب شده بود و عطر شیرین و خنک اسلیکش باعث سرگیجه‌ش می‌شد. خیسی شلوارش رو از ترشحات امگا احساس می‌کرد و نبض باز و بسته شدن ورودی خیسش با انگشت‌های میانی‌ای که نزدیک به سوراخش قرار داشتن هر لحظه عرصه‌ی مقاومت رو بهش تنگ‌تر می‌کرد.

دلش می‌خواست هر دو انگشتش رو همزمان از دو طرف به داخل هل بده و تحرک نبض نیازمند ورودی امگا رو توی دست‌هاش بگیره و از طرفی گرگش برای تنبیه بی‌توجهی طولانی سهون بهش، می‌خواست تا جایی که می‌تونه منتظرش بذاره. با فشردن گوشت ترقوه‌ش بین لب‌هاش، ناله‌ی بلندی از جفتش دریافت کرد و سرش از ناز و نیاز صدایی که توی گوش‌هاش پیچید گنگ شد. با باز کردن لب‌هاش، کمی سرش رو عقب کشید و به رد سرخی که خودش بهش رنگ داده بود نگاه کرد. نیشخند بی‌اراده‌ای گوشه‌ی لب‌هاش رو به بالا سوق داد و نگاهش رو خیلی آروم از پوست گردنش تا چشم‌های خمار و نیمه‌بازش امتداد داد.

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now