سلااام❤️
امیدوارم حالتون خوب باشه🥺❤️بابت دیر آپ شدن ببخشید. اولش قرار بود یه قهر کوچولو باشه ولی بعدش به حال بد روحیم ختم شد و در نهایت هفتهی پیش که خواستم به نظم برگردونمش، کرونای بدی گرفتم.
امیدوارم شما هم مثل من دلتنگ بوده باشین😭
•~•
روی نیمکت زیر بزرگترین درخت مجموعهی سرپوشیدهی گیاهشناسی نشسته بودن و به نم بارونی که از سقف بازشدهی مجموعه به آرومی راه خودش رو بین درختها و برگهاش پیدا میکرد نگاه میکردن. شاخ و برگهای درهمتنیدهی بالای سرشون اونها رو از قطرات بارون حفظ میکرد اما هنوز هم میتونستن ترکیب خاکهای خیس خوردهی روی برگها رو به ریههاشون بکشن.
سهون درست وسط دو برادر، با تکیه به چانیولی که سمت راستش نشسته بود توی آغوشش جمع شده و با چشمهای نیمه بسته به قطرههای بارونی که یک متر جلوتر روی زمین مینشست نگاه میکرد. درحالیکه همزمان انگشتهاش رو نوازشوار لای موهای آلفایی میکشید که با گذاشتن سرش روی رون راست سهون، روی نیمکت دراز کشیده و پاهاش رو از لبهی دیگهی اون آویزون کرده بود.
صدای خرخر لذت گرگ نسکافهای که با مظلوم کردن چشمهاش راه خودش رو به زیر گلوی امگاش پیدا کرده و زیر گرمای و شیرینی رایحهش پلکهاش رو بسته بود و هر ازگاهی لیسهای گذری گرگ سفید بین دو گوشش دریافت میکرد حتی توی محیط واقعی هم قابل شنیدن بود. و گرگ خاکستریای که با انداختن وزن خودش روی بدن امگاش، تمام خزهای سفیدش رو از سرمای اطراف حفظ میکرد تا هیچکس توی ضعفش بهش نزدیک نشه.
همهچیز برخلاف ترس و تصور اولیهش پیش رفته بود. اضطرابی که توی تکتک اعضای وجودش انتظار اتفاق ناخواسته و ناخوشایندی رو داشت با دیدن آرومتر شدن آلفاهاش کمکم محو شد. چانیول و کای به جای اینکه به خاطر گرمای رو به افزایش بدنشون خارج از کنترل و نیازمندتر از همیشه به نظر برسن، به حدی بیانرژی و رام بودن که برای یک بوسهی کوتاه هم پیشقدم نمیشدن. حتی خبری از کلکل، حسادت و بحثهای همیشگیای که باهم داشتن نبود. شیطنتشون به حد قابل توجهی کاهش پیدا کرد و تنها چیزی که میخواستن چسبیدن به سهون بود. مثل بچهای که وقتی مریض و بیحاله، فقط آغوش والدش رو میخواد. مثل خود سهون که هر بار مریض میشد فقط میخواست به اپاش بچسبه، انگار رایحه و صدای قلبش تنها دارویی بود که بهش نیاز داره.
حتی تمام زمانیکه توی مجموعه قدم میزدن هم بیحرف کنارش راه میرفتن و گهگاه که دمای بالای بدنشون از سرخی گوشها و گونههاشون فریاد میزد، سرشون رو کمی به شونهی سهون میمالیدن تا گرگشون دست از اذیت کردنشون برداره. یا نهایت کاری که گاهی ناخودآگاه و ناگهانی انجام میدادن، پایین کشیدن شالگردن سهون با انگشتهاشون و فرو کردن بینشون توی گردنش بود که به خاطر نفسهای داغشون، امگا رو قلقلک میداد و صدای کوتاه خندههاش رو بلند میکرد.
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
Werewolf•عنوان | محدودیت •کاپل اصلی | کریسهون، چانهون، کایهون (چانکایریسهون) •کاپلهای فرعی | بکسوهان، سولی •ژانر | فانتزی [امگاورس]، امپرگ، تریسام(فورسام)، اسمات، انگست •محدودهی سنی | +۱۸ •تایم آپ | •نویسنده | haratahug/هارا ⚠️لطفا در صورت داشتن مشکلات ر...