⓶⓪

1.8K 419 920
                                    

سلااااام😍
وانیلا وانیلا😌
وانیلا وانیلا😌
فل این لاوینا😌
وانیلا وانیلا😌

چرا انقدر خوب بود؟ هققق😭😭
البومش ریلیز شه من میمیرم از صدا و آهنگاش فیکم نصفه میمونه رو دستتون😭😭

هفته هامون انقدر پربرکت شده که دیگه از چی بگم برات؟! 👀
هفته پیش انقدر زیاد بود یادم رفت موهبت ۲ رو تبریک بگم😍😍

هوانگ چه هیونگ جذاب و دیوونمون😭🤣😍

و اما امشب😌
تولد نشر دهنده ی لبخنده😍 هپی ویروس دوست داشتنیمون😍 یول یولی😍
خوش به حال ما که داریمش😌

و اما امشب😌 تولد نشر دهنده ی لبخنده😍 هپی ویروس دوست داشتنیمون😍 یول یولی😍خوش به حال ما که داریمش😌

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ایشون هم دوباره کار طناز دختر نازمه😭😍
یه روز بلاخره از حجم محبتش میمیرم این خط_ اینم نشون☆

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

آب نبات نعنایی کوچکی رو توی دهنش میگردوند و سعی می کرد با نرمی زبونش به آب شدنش کمک کنه تا بتونه آرامش ظاهریش رو از دست نده. آرامش؟! استرس، بُهت، دلتنگی، شکوه و شکایت، بی توجهی، دلخوری و تنهایی؛ کلی حرف برای گفتن داشت و نمیتونست. نمیتونست کلمه ای بگه قبل از اینکه آرامش رو به روحش برگردونه.

لحظه ای که جلوی در ورودی باهاش روبه رو شد، به حدی شوکه بود که فکر می کرد تصویر روبه روش خیالی بیش نیست. اما حالت طلبکارانه شخص روبه روش براش یادآور تمام زمان هایی بود که اشتباه می کرد و مورد سرزنش قرار می گرفت. نفهمید چطور و با چه سرعتی اون رو از آرامش برادرهاش دور کرد ولی حالا روبه ردش نشسته بود و سکوت طولانی ای رو زیر نگاهش می گذروند.

نگاهی که با قفل شدن تو نگاه مرد رو به روش تمام حرف ها ناگفته اش رو می زد. انقدر که پدرش رو بی طاقت کرد و نگاهش رو ازش دزدید. نگاه کریس حالا به چین و چروک اطراف چشم هاش بود، سفیدی موهای شقیقه اش. چقدر پیر شده بود! نگاهش پر از دلخوری بود یا دلتنگی؟! چشم هاش ناخودآگاه گردنش رو جستجو کرد و وقتی تنها یک مارک به چشم خورد، بغضش رو با طعم سرد نعنایی قورت داد.

*شیوون می گفت کسی رو به خونه مشترکتون راه نمیدین. فکر نمی کردم واقعیت داشته باشه! ترجیح میدادم منو به خونه ای که متعلق به هر سه نفرتونه دعوت کنی، نه اینجا....

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now