سلااااام❤️😍
چطوری اینایین؟!👀
من؟! دلم برای سهون قد هستهی اتم شده🥺😭********
کنترل اعصاب توی این موقعیت واقعا براش سخت شده بود!
راتش نزدیک بود و انگار تصمیم چانیول برای گفتن حقیقت نوشیدنی صبحگاهیش اصلا کار درستی نبود. وقتی روز بعد از امتحان جامع تحصیلیش، از تخم مرغ خام توی نوشیدنیش رونمایی شد، واکنش سهون بدتر از چیزی بود که انتظار داشتن! حداقل انتظارش رو نداشتن علاوه بر چانیول، دو آلفای دیگه هم مورد خشم و قهرش قرار بگیرن!
از روز گذشته با هیچکدومشون حرف نزده بود، حتی در حد یک کلمه! موقع خوابیدن اگر بهش نزدیک میشدن، چنان رایحهی تلخی آزاد میکرد که از تحملشون خارج بود و به ناچار بدون هیچ تماسی به امگاشون باید میخوابیدن. ولی خوابیدن؟! تمام شب گذشته هر سه آلفا تقریبا ففط توی تخت وول خوردن و این از چشمهای خسته و قرمز اول صبحشون فریاد میزد. و از همه بدتر اینکه بیشتر از یک روز بود که هیچکدوم اجازهی بوسیدنش رو نداشتن، اون هم با یک جملهی بی رحمانه:
«•با لبهایی که بهم دروغ گفتن، منو نبوسین!»
برای آلفاها سخت نبود که متوجه بشن سهون یک سیستم تنبیهی و تشویقی سختگیرانه داره؛ اینطور که اگر هر کدومشون رفتار و کار خوبی انجام میدادن، فقط به همون آلفا جایزهی کار خوبش رو میداد واگر حتی یک نفرشون اشتباهی میکرد، همه تنبیه میشدن! این حقیقت تازه کشف شده باعث شده بود از اینکه بهش بگن چانیول قدرت ذهنخوانی نداره، واقعا بترسن اما نکته بعدی جملهی آخری بود که سهون سر میز صبحانه، بدون اینکه بهشون نگاه کنه و با لبهای آویزون و غمگین بیان کرد:
«•از امروز به بعد اگر بهم دروغ بگین، هیچوقت نمیبخشمتون. ولی بهتون فرصت میدم به هر دروغی که تا الان گفتین اعتراف کنین. اینطوری شاید اینبار ببخشمتون! ولی اگر نگیدشون و خودم بفهمم، هیچ بخششی در کار نیست!»
توی ذهنش آه خستهای کشید و سعی کرد روی حرفهای آلفای روبروش تمرکز کنه، نه بی محلی واضح امگایی که کنارش نشسته بود. لعنت به زندگی که امروز حتی نتونسته بود بغل سهون رو توی دفتر آموزشگاهش داشته باشه. حس میکرد مثل معتادیه که بهش مواد نرسیده و حقیقتا بیشتر از ۲۴ ساعت بود که خونه و زندگیشون از رایحهی آروم و معتادکننده امگاشون، خالی بود.
بادا و آلفاش یک طرف دفترش روی مبلی که دقیقا روبروی مبل خودش و سهون بود، نشسته بودن. بادا با نگرانی با انگشتهاش بازی میکرد و سهون توی خودش جمع شده بود. هنوز هم رویارویی با آلفاها براش سخت بود اما به توصیه دونگهه سعی میکرد با این حالت اضطراب و وحشتش مقابله کنه.
=واضحه که من نمیخوام جفتم توی محیطی که آلفاهای زیادی مشغولن، فعالیت کنه. اگر وارد دورهی هیتش بشه، کی بهم این اطمینان رو میده که اتفاقی تهدیدش نکنه؟!
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
Werewolf•عنوان | محدودیت •کاپل اصلی | کریسهون، چانهون، کایهون (چانکایریسهون) •کاپلهای فرعی | بکسوهان، سولی •ژانر | فانتزی [امگاورس]، امپرگ، تریسام(فورسام)، اسمات، انگست •محدودهی سنی | +۱۸ •تایم آپ | •نویسنده | haratahug/هارا ⚠️لطفا در صورت داشتن مشکلات ر...