⓼⓺

1.1K 310 134
                                    

سلااام❤️
امیدوارم حالتون خوب باشه و با یه پارت طولانی بهتر هم بشه😌❤️

•~•

+

پس خود سهون شکایتی نداشته؟!

کریس همزمان با نگه داشتن موبایل کنار گوشش، با دست آزادش عرق گردنش رو پاک کرد و نگاهش رو به ساعت روی میز کارش داد. ۱۰ دقیقه تا تاثیر کامل مهارکننده باقی مونده بود و فقط آرزو می‌کرد زودتر بگذره تا بتونه ذهنش رو از عطر شیرینی که با وجود بسته بودن در، هنوز به مشامش می‌رسید آزاد کنه. عطری که گرگش رو بیقرار و نیم‌خیز می‌کرد تا خودش رو به کلوزت روم، اتاقک چمدون‌ها و دقیقا توی نست سهون برسونه. چشم‌هاش رو به امید اینکه با ندیدن دقیقه‌ها به زودتر گذشتنشون کمک کنه بست و با صدای آرومی جواب دونگهه رو داد:

-نه هیچ شکایتی نکرد... حتی هنوز هم چیزی نمی‌گه اما اجازه نمی‌ده کسی به نستش نزدیک بشه... من فکر می‌کنم تاثیر همونه.

گوش‌هاش برای ثانیه‌ای گنگ شد و زنگی که توش پیچید، زوزه‌ی بلند گرگش رو بهش نشون داد. کلافه از پریشونی درونیش، ادامه داد:

-نمی‌دونم... فقط نگرانم... حس می‌کنم اون رابطه امنیتی که داشت شکل می‌گرفت رو خراب کرده...

صدای نفس عمیق آلفا توی گوش‌هاش پیچید و ندیده هم می‌تونست لبخند روی لب‌هاش رو حین ادای کلمات حس کنه:

+آروم باش کریس! درسته که سهون تجربیات کمتری نسبت به سنش داره اما بچه نیست. همین حالا هم داره نارضایتیش از حضور شما رو نشون می‌ده با اینکه می‌دونیم هیت، امگاها رو هزار برابر نیازمندتر و گیج‌تر از رات یک آلفا می‌کنه. این یعنی اگر از رابطه‌ش با کای، اون هم توی حالت خارج از هیتش ناراضی بود، قطعا واکنش نشون می‌داد.

نفسش طوری از بین لب‌هاش خارج شد که انگار روی یک صندلی یا مبل نشسته و ادامه داد:

+هرچند منکر این نمی‌شم که ممکنه توی تَنِش‌های جدیدش موثر باشه اما...

-باید چیکار کنیم؟! باید با کای چیکار کنیم؟!

بی‌طاقت پرسید و حرف دونگهه رو قطع کرد اما آلفای پشت خط با درک اینکه گرگش با افکار پراکنده کلافه شده، با حوصله باهاش راه اومد و اول جواب سوالش رو داد:

+ما؟! هیچ کاری... من ماه‌ها و سال‌هاست هم‌صحبت کای‌ هستم و بهت این اطمینان رو می‌دم تا وقتی خودش نخواد ما رو به دنیاش راه بده، هیچ چاره‌ای جز صبر کردن و آروم نگه داشتنش نداریم. تنها کسی که کای بهش اجازه‌ی ورود به دنیای خودش رو داده سهونه و خودت هم گفتی توی اون لحظه‌ای که گیج و ترسیده بودی و گرگش حتی نمی‌شناختنش، گرگ سهون بود که رامش کرد پس دوستانه بهت توصیه می‌کنم به هیچوجه سعی نکن واکنشی بیشتر از چیزی که قبلا بهت اجازه داده ببینی و عکس‌العمل داشته باشی، نشون بدی...

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now