Mafia's babyboy(Completed)

By vanilla-z

407K 42.6K 9.9K

(Completed) خاطرات مبهم! خاطراتی که باعث شد پسر بی گناهی مثل جیمین وارد بازیِ ناعادلانه ای بشه . بازیی که فقط... More

1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
announcement
11
12
13
announcement
14
15
16
17
18
19
20
21
23
24
25
26
announcement
27
.....
28
29
30
پارت جدید نی 🤣
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
announcement
45
vote
46
47
Fanfic Trailer
48
announcement
🚫⚠️توجه🚫⚠️
hi again

22

6.2K 787 376
By vanilla-z

Jimin P.O.V

تخت تکون خورد‌. پلکام رو باز کردم اول جانگ کوکی رو دیدم که چشماش رو بسته و بالا تنه اش برهنه بود و دومین چیزی که چشمام رو گرفت ساعت روی دیوار بود که عقربه هاش ساعتِ سه نصفِ شب رو نشون میداد.

-با تهیونگ بودی درسته؟

پلکاش رو باز کرد و گفت: آره

-خوش گذشت؟

+مگه برات مهمه؟

برام مهم بود؟ اصلا چرا این سوالِ مسخره رو پرسیدم؟

جانگ کوک بعد از دیدنِ صورتِ توهم رفته ام دوباره پلکاش رو بست.

-مهم نیست.

سمتم چرخید و انگشتاش رو روی گونم کشید و گفت: باید برات مهم باشه.

منظورش رو متوجه نکردم .

-چرا؟

لبخند زد و گفت: چون من دوست پسرتم.

از حرفش چشمام درشت شد. الان چی گفت؟ گفت من دوست پسرشم؟ شاید گیجِ خواب بودم.

انگشتاش چند تارِ موهام رو پشتِ گوشم زد و گفت: باید استراحت کنی چون فردا قراره چندین ساعت تو راه باشیم.

پلکاش رو بست و من به صورتِ بی نقصش نگاه کردم. خوابم نمیبرد پس احمقانه ترین درخواست رو ازش کردم.

-جانگ کوکا !

اینبار چشمای اون بود که درشت شد.

+یکبار دیگه بگو چی گفتی؟

نباید اسمش رو صدا میکردم.
اون ارباب بود و من برده

از ترسِ تنبیه شدن سریع گفتم: ببخشید ارباب..... ببخشید.

چونم رو توی دستش گرفت و گفت: یکبار دیگه بگو چی گفتی؟

لعنت! هیچ راهی برای فرار نداشتم.

با اضطراب گفتم : جانگ کوکا .

با شنیدنِ اسمش روم پرید و محکم بقلم کرد.

-یکبار دیگه فقط یکبار دیگه.

+جانگ کوکا.

صورتِ خندونش جدی شد و لباش رو روی لبام گذاشت.
پلکام ناخودآگاه بسته شد و با خودم گفتم اگه از اینجا برم دلم برای بوسه های یهوییش تنگ میشه.

لباش رو از لبام کند و کنار گوشم برد و با صدای آرومی گفت: جانم.

قلبم با سرعتِ بالایی می تپید و از خجالت لبم رو با دندون گزیدم.

-هی....هیچی

لباش رو اینبار روی پیشونیم گذاشت و بوسه ی کوتاهی به پیشونیم زد.

+بگو قول میدم به خاطر حالِ خوبی که بهم دادی تنبیهت نکنم.

دستم رو روی سینه اش گذاشتم . با حسِ داغیش به خودم لرزیدم.
انگشتم رو کمی حرکت دادم و گفتم: میشه...میشه برام بخونی تا خوابم بره؟

لبخند زد و گفت: برای این لپات سرخ شده؟ آره میخونم.

شروع کرد به خوندن آهنگ we dont talk anymore اما انقدر صداش پایین بود که کم کم پلکام سنگین شد.

شاید عجیب به نظر میرسید که لمسش کردم ، اسمش رو صدا زدم و یا ازش خواستم برام بخونه و یا اینکه تا صبح تو بقلش خوابیدم.
آره عجیب بود.
اما میخواستم یک شب بدون هیچ کینه ای کنارش باشم. میخواستم بدونم اگر ما تو یک شرایط معمولی عاشقِ هم شده بودیم هم ازش انقدر متنفر مشیدم؟
نمیتونم دروغ بگم.
صداش، بازوهای عضلانیش، بوسه های ناگهانیش، آغوش های گرمش و مهربونی های یهوییش رو دوست داشتم.

من باید میرفتم و شاید این آخرین شانس برای کنارِ جانگ کوک بودن ، بود.

Jungkook P.O.V

پلکام رو باز کردم و به صورتِ کوچولویِ جیمین که تو سینم گم شده بود نگاه کردم.
حاضر بودم همه چیزم رو بدم ولی هرروز صبح با این صحنه رو به رو بشم.
سرش رو آروم روی بالشت گذاشتم و به حموم رفتم. دوشِ چند دقیقه ای صبح ها باعث میشد سرحال تر باشم هرچند که زندگیِ مزخرفی داشتم ولی مجبور بودم تظاهر کنم همه چیز خوبه.

بعد از دوش گرفتن به اتاق برگشتم .

+هی پسر بلند شو.

پتو رو روی سرش کشید.

+جیمین دیر میشه نمیخوام به شب بخوریم.

تکون نخورد.

+بلند میشی یا به خاطرِ نافرمانی تنبیهت کنم؟

سریع روی تخت نشست.
با دیدنِ صورتِ ترسیدش لبخند زدم و گفتم: آفرین زود حاضر شو من پایین منتظرتم.

سری تکون داد و من هم وقتی مطمئن شدم دوباره نمی خوابه به طبقه ی پایین رفتم.
طبقِ معمول جین تو سالن پذیرایی نشسته بود ولی ایندفعه هیچ مجله ای دستش نبود و فقط به در خیره شده بود.

کنارش که رسیدم گلوم رو صاف کردم تا متوجه ی حضورم بشه.

جین: اوه اینجایی.

چشماش گود رفته بود و میتونستم از پوستِ خشکش بفهمم چندین ساعت جلوی آیینه نایستاده بود و لباساش رو هم عوض نکرده بود‌

+چرا انقدر داغونی؟

جین: تو بهش چی گفتی؟ تهیونگ از دیشب تا حالا نیوومده.

اخم کردم و گفتم: فقط بهش گفتم که من عاشقِ جیمینم.

جین سرش رو پایین انداخت و گفت: کاش بهش نمیگفتی. بودنش با وجود اینکه قلبش با من نبود بهتر از نبودنشه.

جلوش زانو زدم و گفتم: هیانگ تو خیلی با ارزشی پس نزار کسی باهات باشه که به درِ قلبش یه قفل بزرگ زده. تو لایقِ بهترینایی.

حلقه ی اشک رو به راحتی تو چشماش میدیدم.

جین: تهیونگ بهترینِ منه.

زیرِ لب گفتم: تو واقعا عاشقشی.

اوهومی گفت و خودش رو تو بقلم رها کرد.
گریه میکرد ولی هیچ صدایی نداشت و فقط از خیسیِ لباسم متوجه ی گریه کردنش شدم.

+امیدوارم بعد از رفتنم همه چیز به حالت عادیش برگرده.

جین: منم امیدوارم جیمین به احساساتت جوابِ مثبت بده.

Jimin P.O.V

روبه روی جین و جانگ کوکی که حالا سخت از هم دل میکندن ایستاده بودم.

جین: اینم از شمارم ،سیو شد حتما بهم زنگ بزن.

جانگ کوک: حتما.

جین: جیمین مراقب خودت باش.

و بعد سوارِ ماشین شدیم.
مثلِ همیشه ماشین تو سکوت فرو رفته بود و من از این سکوت لذت میبردم چون میتونستم به نقشه ام فکر کنم.
بالاخره میخواستم راهی که اشتباه طی کرده بودم رو درست طی کنم.

نقشه ام به کمک اون عملی میشد.
بهش نیاز داشتم و اون هم به نبود من نیاز داشت.
فقط منتظرِ وقتِ مناسب بودم تا مهره ام رو حرکت بدم و بعد کیش و مات.
برنده ی این بازی کسی نیست جز پارک جیمین همون پسرِ دوازده ساله که خیلی چیزا رو به چشم دید .
درسته من همون پسرِ دوازده ساله ایم که جانگ کوک خردش کرد و از روش رد شد.
اما اینبار نوبتِ منه.

فقط باید صبر میکردم.

Jungkook P.O.V

پشتِ فرمون بودم که تلفنم زنگ خورد. اول خواستم نادیده بگیرمش ولی با دیدنِ اسمِ نامجون ماشین رو کنار زدم و سریع پیاده شدم ولی قبل از رفتنم تقریبا با داد گفتم: حق نداری پیاده بشی.

حتما گیرش اورده.
اطلاعات جیمینی
گذشته اش
و بالاخره میتونم بفهمم اون پسربچه ی لعنتی کی بوده.

-----------------
های
من اومدم با یه پارتِ کوتاه بعدِ یه قرن😊

اول اینکه مرسی از نظراتتون و ببخشید اگه نتونستم به همشون جواب بدم.

دو اینکه وضعیتِ ووت ها خیلی داغونه😐
بازدیدا خیلی بیشترِ ووت هاست .

سوم اینکه هوراااااا نزدیکِ ۶k هستیم
به نظرِ شماهم فیکم خیلی زود بازدیداش بالا نرفته؟😂
واقعا مرسی همش به خاطرِ لطفِ شما به فیکِ

چهارم اینکه نامجون زنگ زده. حالا همه چیز معلوم میشه یا چی؟😂
نقشه ی جیمینی چی میتونه باشه؟😃

Continue Reading

You'll Also Like

14K 2.7K 22
📱 the glasses ┆٫ عینک kookv ⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋ جئون مارک، یک زندگی عادی داشت مثل تمام پسرهای بیست و چند ساله‌ی دیگه. با دوست‌ه...
14.2K 3.2K 14
➳ Nicolay درحال آپ... ✍🏻 اون پسر بی‌چاره فقط برای تعطیلات به اوکراین سفر کرده بود؛ اما چه می‌دونست که همون موقع روس‌ها تصمیم می‌گیرن به اون کشور حمل...
18.4K 3.1K 19
كابوى كيم، مرد عياش و قماربازى كه يكشنبه‌ شب‌هاى آخر هر ماهش توى كازينو و روی تخت‌ گرمش سپرى می‌شد، این بار طعمه‌ی جدید و بازنده‌ی میز و تختش رو پیدا...
246K 34.1K 39
وضعیت عمارت کیم افتضاح بود. همه جا سکوت کر کننده ای جیغ میکشید و تنها کسی که این وسط با آرامش دمنوشش رو مزه میکرد تهیونگ بود و این رفتار خونسردانه اش...