Mafia's babyboy(Completed)

By vanilla-z

407K 42.6K 9.9K

(Completed) خاطرات مبهم! خاطراتی که باعث شد پسر بی گناهی مثل جیمین وارد بازیِ ناعادلانه ای بشه . بازیی که فقط... More

1
2
3
4
5
6
7
9
10
announcement
11
12
13
announcement
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
announcement
27
.....
28
29
30
پارت جدید نی 🤣
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
announcement
45
vote
46
47
Fanfic Trailer
48
announcement
🚫⚠️توجه🚫⚠️
hi again

8

9.6K 941 181
By vanilla-z

یک دفعه دوتا دست زیر بدنم اومد و بدن بیجونم رو از آب بیرون کشید. کاش جون داشتم تا دستش رو پَس میزدم و به این زندگی لعنتیم پایان میدادم

شخص سوم.

جانگ کوک دوتا دستش رو روی قفسه ی سینه ی جیمین گذاشته بود و ضربه میزد.

جانگ کوک: چشماتو نبند. جیمین به من نگاه کن. پسر خوب اگه بهم نگاه نکنی تنبیه میشیا. جیمینا چشماتو نبند اصلا قول میدم دیگه تنبیهت نکنم.

ترسیده بود .نمیدونست چرا ولی رئیس مافیا، همون فردی که میگفتن احساسات نداره ترسیده بود.
هرچیزی که به ذهنش میومد رو به زبون می آورد تا جیمین هوشیاریش رو از دست نده.
خودش هم نمیدونست چرا ولی میخواست جیمین رو همیشه داشته باشه. شاید کسی نمیدونست ولی هرروز که از خواب بیدار میشد لبخند شیطنت آمیزی میزد و پیش خودش فکر میکرد امروز چطوری اذیتش کنه.
نمیفهمید خدا چطوری جیمین رو ساخته بود. اصلا مگه ممکن بود یک مرد در عین بامزه بودن سکسی هم باشه.

جانگ کوک: جیمینا چشماتو باز کن قول میدم دیگه اذیتت نکنم . خواهش میکنم.

حجم زیادی آب از دهن جیمین خارج شد. این نشانه ی خوبی بود . جیمین کم کم پلکاش رو از هم باز کرد و به صورت جانگ کوک خیره شد. صورتی که سعی داشت نگرانیش رو مخفی کنه تا ضعیف شمرده نشه تا بازهم همون ارباب خشن باشه .

نگاه جیمین به جانگ کوک اون نگاه همیشگی نبود. نفرت خاصی توی چشمای جیمین موج میزد نفرتی که به جیمین قدرت هرکاری رو میداد.

جانگ کوک ، جیمین رو روی تخت گذاشت و روی بدنِ بدون لباسش پتو کشید و گفت: خودم تنها به مهمونی میرم تو استراحت کن. به خدمتکارا میسپارم ازت مراقبت کنن و شب یکی رو میفرستم تا درِ شکسته شده ی حموم رو تعمیر کنه .

جیمین ، پسر کوچک جثه ای که نفرت سرتاسر وجودش رو پر کرده بود ساکت موند چون میدونست اگر یک کلمه حرف می زد بغضش میترکید. بغضی که سعی داشت پشت نفرتش مخفی کنه. شاید اونقدرا هم موفق نبود چون با رفتن جانگوگ از اتاق بغضش ترکید.

Jimin's P.O.V

بدن بی جونم روی تخت بود و ذهنم خاطراتِ روزهایی که سعی کرده بود فراموش کنم رو دوباره مرور کرد.

چه راحت درباره ی انتخاب حرف میزد . اتخابی که باعث تباهی خیلی ها شده بود.

از خودم متنفر بودم به خاطر زمان هایی که دلم براش لرزید. من دلم برای یک قاتل لرزیده بود .یک قاتلِ عوضی. یک ثروتمند کثیف.

احساس نجس بودن، میکردم. نجاستی که هیچ وقت پاک نمیشد.
قلب لعنتی برای کی تپیدی؟
جیمین تو یک احمقی. یک احمق بزرگ ! تو لیاقتت مرگِ . کاش جانگ کوک میذاشت همونجا بمیرم.
چرا نجاتم دادی وقتی من مستحقِ مرگم؟

Jungkook's P.O.V

یک دست کت و شلوار قهوه ایِ تیره پوشیده بودمو کاملا برتی مهمونی آماده بودم ولی فکرم از جیمین بیرون نمیومد.
اگر اتفاقی براش میوفتاد چی؟
اگه دیگه چشماش رو باز نمیکرد چی؟
حالش بد نشه.
الان دو ساعت از اون اتفاق گذشته یعنی خوابیده؟

کفشای چرمم رو پام کردم.
یعنی تنهاش بزارم و به مهمونیم برسم؟

گوشیم رو برداشتم به سمت ماشین رفتم. تو راهم به خدمتکارا سپردم حواسشون به جیمین باشه و تعمییر کار بیارن.

به ماشین که رسیدم از منظره ی روبه روم تعجب کردم.
جیمین کت و شلوار مشکی که براش خریده بودم رو پوشیده بود و موهای نارجی رنگش رو به بالا سشوار کرده بود.

-چطور شدم؟

+چرا اینجایی تو الان باید استراحت کنی.

-نه به اینکه گفتم نمیام و تنبیه شدم و نه به اینکه میخوام بیام و میگی باید استراحت کنی.

+حواست هست دوساعت پیش داشتی میمردی؟

-حالاکه نمردم.

یه جورایی خوشحال بودم که باهام میومد و از یک طرف میترسیدم حالش بد بشه ولی باهاش موافقت کردم و گذاشتم کنارم روی صندلی کنار راننده بشینه.
امشب با این تیپ ، صورت و هیکل عالیِ جیمین همه نگاها برای اون بود و من از این موضوع هراس داشتم.

Jimin's P.O.V

باید به این مهمونی میرفتم تا بیشتر بهش نزدیک میشدم. تا میفهمیدم چه دوستایی داره.
چندتا دشمن داره و خیلی چیزای دیگه.
باید اطلاعت جمع میکردم و این مهمونی میتونست کمک بزرگی باشه.

جانگ کوک سمتم خم شد و کمربندم رو بست.

+از کنارِ من تکون نمیخوری. فهمیدی؟

-بله ارباب.

سرد جوابش رو دادم. صدام بی روح بود مثل خودم که روحی نداشتم.

چند دقیقه گذشت و ما هنوز تو خیابون ها بودیم.

+اتفاقی افتاده ؟

-نه

+میتونی بهم بگی تنبیهت نمیکنم.

-هیچ اتفافی نیوفتاده

+پس چرا داشتی خودت رو میکشتی؟

- نمیکشتم فقط خوابم گرفت و لیز خوردم‌تو اب و از شانس بدم شوک بهم وارد شد.

+دیگه تو وان نخواب.

برام نگران بود؟
پوزخند زدم.
جانگ کوک و نگرانی؟

-مگه برات مهمه؟

یکی از دستاش رو روی رون پام گذاشت و به رونم چنگ انداخت. از درد انگشتام رو توی صندلیِ ماشین فشار دادم.

+ از این لحنت خوشم نمیاد پس عوضش کن.

-یعنی میخوای بخاطرِ لحنمم تنبیهم کنی؟

پوزخند زدم

+من ارباب توام پس میتونم بخاطر کوچک ترین چیزی که بخوام تنبیهت کنم.

دیگه با انگشتاش به رون پام فشار نمیاورد و فقط دستش ریلکس روی رون پام بود. هرازگاهی هم دنده رو عوض میکرد و دوباره دستش رو روی پام میگذاشت.

ماشین متوقف شد .

+بیبی بوی رسیدیم. برای بار آخر میگم از کنارم تکون نَخُر و با هیچ مردی صمیمی نشو.

پیاده شدیم و به کلاب رفتیم. اول با چندتا مرد هیکلی مواجه شدیم که دعوتناممون رو تحویل گرفتن و بعد هم از جلوی در کنار رفتن .

وقتی وارد کلاب شدیم آدم های زیادی رو دیدم. زن و مردای زیادی وسط کلاب مشغول رقص بودن.

جانگ کوک دستم رو گرفتم و به سمت پله ها رفتیم.
بعد از رد شدن از چندتا فیلتر به بخش VIPرسیدیم. طبقه ی بالا هم شلوغ بود اما نه به شلوغی طبقه ی پایین. تقریبا همه لباسای گرون قیمت و شیکی داشتند برعکسِ افراد طبقه ی پایین.

باورم نمیشد کلِ مافیای کشور اینجا جمع بودن.
جی هوپ مارو دید و سمتمون اومد.

ج.ه: بیبین کی اینجاست. سلام عروسک حالت خوبه؟

-بهترم

ج.ه: پس چرا رنگت پریده؟

ازش میترسیدم.

ج.ه: ازم میترسی نه؟ عروسک من به تو کاری ندارم و قول میدم اذیتت نکنم اما به شرطی که پسر خوبی باشی تا جانگ کوک رو عصبانی نکنی.

- اگر عصبانیش کنم میخوای بیای و شکنجم کنی؟

ج.ه: شجاع شدی پسر جون.

+اذیتش نکن. شوگا کجاست؟

ج.ه: نشسته و داره با عروسکاش بازی میکنه.

جانگ کوک دستم رو کشید سمت مبل های چرم و زیر لب بهم هشدار داد: نبینم بهش نزدیک شدی .

نمیدونستم کدومشون شوگا بود. یک مرد وسط نشسته بود و موهاش به رنگ سفید بود و دو پسر کنارش بودن و همه جای مردی که وسط نشسته بود رو میبوسیدن. روی دست مردی که وسط نشسته بود پز از تتو بود و هِدبند مشکی کلِ پیشونیش رو گرفته بود،  پس اون شوگا بود. همون مردی که جی هوپ گفته بود باید خدامو شکر کنم که برای تنبیهم پیش اون نرفته بودم. حتی با نگاه کردن به چشماش لرز عجیبی توی وجودم میپیچید .

شوگا اول جانگ کوک رو دید و بعد سرتا پام رو دید زد .

+هیانگ پرونده رو بده میخوام برم.

نگاه شوگا رو من بود  و با جانگ کوک حرف میزد.

شوگا: فعلا از مهمونی لذت ببر.

+باید زودتر برم.

هنوز نگاهش رو من بود.

شوگا:این عروسک اسمش چیه؟

+هیانگ به تو ربطی نداره.

-جیمین . اسمم جیمینِ

شوگا لب پایینش رو زبون کشید و گفت: حتی صداتم عالیه. جانگ کوک این عروسک رو از کجا گیراوردی؟

+برات چه فرقی میکنه .

-توی کلابِ جانگ کوک.

صدای جانگ کوک رو شنیدم که زیر لب گفت: خفه شو وگرنه امشب خیلی بد تنبیه میشی.

شوگا: خیلی وقته عروسکی به خوشگلی تو ندیدم.چندسالته؟

+هیانگ این همه سوال برایِ چیه؟

-بیست و پنج.

جانگ کوک دستم رو گرفت و به سمت مبلای اون طرف سالن برد و با خشونت پرتم کرد رو یکیشون.

+چرا دهنتو نمیبندی؟

-سوال پرسید.

+خفه شو!

نگاهم رو به سمت دیگه ای انداختم و بدون اینکه بخوام شوگا رو ببینم نگاهم بهش افتاد. طوریکه اون دوتا پسر خودشون رو به شوگا میچسبوندن ، چندش آور بود.

+خیلی خوشت اومده؟ میخوای بسپرمت دستش تا ببرت تو یکی از این اتاقا؟ اره دیگه الان هم نمیتونی نگاهتو از روش برداری . لعنت به تو! اگر تا الان کاری باهات نداشتم چون فکر میکردم پاکی نگو اقا خیلی هم دلش میخواسته.

همینطور بالای سرم حرف میزد و من دیگه به حرفاش گوش نمیکردم چون نمیخواستم صداش رو بشنوم.
رابطه ی ما خیلی جالب بود. اون فکر میکرد که من پاکم و من فکر میکردم اون همون بچه ی لعنتی نبوده و اما جالبیش اینه که ما هردو اشتباه میکردیم.
من پاک نبودم و اون دقیقا همون بچه بود.

با تکون خوردن مبل و حس نزدیکی بیش از حد از فکر بیرون اومدم. شوگا بهم لم داده بود و خبری هم از جانگ کوک نبود.
شوگا دستش رو روی سینم گذاشت و گفت: بیا باهم بازی کنیم.

بعد دستش رو پایین تر اورد و گفت: یه بازی دو نفره.

و بعد پایین تر : بین من و تو

و بعد دستم رو کشید و بردم سمت یک راهرو. از درهای زیادی گذشتی که به خوبی میتونستم صدای ناله هایی که از اتاق میومد رو بشنوم. انقدر اون ناله ها بلند بود که حتی با وجود اهنگ هم به خوبی شنیده میشدن.

شوگا: قراره تو هم اسم من رو داد بزنی.

درِ یکی از اتاقا رو باز کرد با اینکه میدونست اون اتاق پرِ. روی تخت یک زن و مرد بودن که دقیقا وسط عملیات بودن و با دیدن ما چشماشون از حدقه بیرون زده بود.

شوگا: گمشین بیرون.

اون دونفر که انگاری خیلی از شوگا میترسیدن سریع از اتاق خارج شدن.
شوگا یک قدم به سمتم اومد و من متقابلا یک قدم به عقب رفتم.

شوگا: از چی میترسی؟

نزدیک تر اومد و من عقب تر رفتم.

-جلوتر نیا

ولی اون توجهی نکرد و جلو تر اومد. عقب تر رفتم و کمرم به دیوار خورد. دیگه راه فراری نبود و شوگا فاصله ی بینمون رو از بین برد و بدنش رو به من چسبوند. به خاطر هم قدیمون عضورش روی عضو من بود.

-برو عقب.

شوگا: ادای آدم های باکره رو درنیار من حتی از صورتت هم میتونم بفهمم باکره نیستی.

-گمشو عقب.

سیلی محکمی زیر گوشم خوابوند که باعث شد صورتم به سمت چپ برگرده.

شوگا: حتی گردنت هم تحریکم میکنه.

لبای خیسش رو روی گردنم گذاشت و مکید.

با دستش شلوار و باکسرم رو دراورد و خیلی خشن برگردوندم سمت دیوار. ارنجش رو توی کمرم گذاشت تا نتونم تکون بخورم.

پلکام رو بستم و به اشکام اجازه ی ریختن دادم.

( ولم کنین عوضی ها.

مرد : جوجو خوب نیست با ما اینطوری رفتار کنی ها.
پرتم کرد سمت مرد روبه روش.

مرد:بچه ها چقدر خوشگله لعنتی.

دوباره پرتم کرد سمت مرد دیگه ای.
مرد دستش رو گذاشت روی باسنم و گفت:تو بی نقصی   )

به خودم میلرزیدم و اشک میریختم. از ناتوانیم حالم بهم میخورد. هیچ وقت نتونسته بودم از خودم  دفاع کنم . نه اون روزا و نه الآن من فقط یک عروسک بی خود بودم.

فشار دست شوگا از روی کمرم برداشته شد و تونستم برگردم.
شوگا وسط اتاق افتاده بود و جانگ کوک درحالیکه دستش خونی بود بالای سر شوگا که از درد به خودش میپیچید، ایستاده بود.

+ دیگه دست کثیفت رو به جیمین نزن.

جانگ کوک سمتم اومد و شلوار و باکسرم رو پام کرد و دکمه ی شلوارم رو بست.

-حالت خوبه؟

ساکت موندم و اشک ریختم.

دستش رو پشت سرم گذاشت و با فشار سرم رو به سمت خودش کشید. صورتم رو روی سینه ی تختش گذاشت .کتِ گرون قیمتش از اشک هام خیس شده بود ولی گذاشت راحت گریه کنم.

چند دقیقه گذشت که لبش رو به گوشم رسوند و گفت: امشب خیلی سخت تنبیه میشی تا یادت بمونه باید دستوراتم رو اجرا کنی. پس خودتو برای تنبیهت اماده کن، پسرِ بد!

Continue Reading

You'll Also Like

192K 23.8K 37
شما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیو...
44K 5.7K 52
کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی ...
135K 15.6K 35
"احمق تو پسرعمه‌ی منی!" "ولی هیچ پسردایی‌ای زبونشو تو حلق پسرعمه‌ش فرو نمی‌کنه، هیچ پسردایی لعنتی‌ای نمی‌تونه تو همون حرکت اول نقطه‌ی فاکینگ لذت پسرع...
10K 1.3K 12
"من تورو انتخاب میکنم" قبیله جئون جونگکوک با کمبود اب روبه رو شده و جونگکوک دنبال راهیه تا این مشکل و در مهمونی که امپراطور کارتیور ترتیب داده حل کنه...