part56

2.1K 308 5
                                    

چند ضربه به در اتاق خورد و بعد بدون اینکه من اجازه ورود بدم
باز شد. همون لحظه می تونستم حدس بزنم که کی وارد میشه .
کای، کت و شلوار پوشیده و شیک وارد اتاق شد و در حالی که
کاور لباسی رو روی تخت مینداخت با نیشخند حرص درآر ی گفت:
"خب بهتره که دیگه داماد از ا ین اتاق بره بیرون چون ما کلی کار داریم"
با جیمین وارد اتاق شدم و ابرویی بالا انداختم و با شک پرسیدم:
"ما؟"
جوری که انگار داره سگش رو صدا میزنه سوت کشید و وقتی
خبری نشد با صدای بلند سان رو صدا زد. چند لحظه بعد سان
با اخم های در هم وارد اتاق شد.
جیمین با خنده پرسید:
"اینجا چه خبره؟ "
"از اونجایی که تو دوستی اینجا نداری من خودم دست به کار شدم
و ساقدوشت رو انتخاب کردم
کای با لبخند گله گشادی به سان اشاره کرد.
به سختی خودم رو کنترل کردم که نخندم. سان با نگاهی
التماس آمیز به من نگاه کرد اما من چیزی نگفتم. پس آهی کشید
و سرش رو پایین انداخت .
کای رو به من گفت :
بهتره بری پایین. ساقدوشت که در ضمن من انتخابش کردم یعنی
نامجون هم پایین منتظر توئه"
"عجیبه که خودت رو به این لقب مفتخر نکردی خودشیفته
عوضی"
"اوه بهتره مواظب حرف زدنت با من باشی. چون من مهمترین
قسمت این ازدواج هستم"
"که چی باشه؟"
"من قراره جیمین رو به تو بدم"
اینبار دیگه خنده ام رو کنترل نکردم و زدم زیر خنده:
"یک کم برای نقش پدر رو بازی کردن جوون نیستی احیانا؟"
"اوه نه. من مطمئنم که انتخاب پاپی کوچولو هم همینه. گذشته
از اون، اون الان دیگه برادر منه"
جیمین لبخندی زد:
"درسته"
کای دستاش رو به هم کوبید و گفت:
"خب پس تکلیف همه رو مشخص کردم. حالا برو. ما هم تا
یکساعت دیگه میایم پایین

My Diamond_kookminWhere stories live. Discover now