part25

2.8K 403 6
                                    

جونگکوک

مشت محکم نامجون باعث شد از پشت به طناب ها ی رینگ کوبیده
بشم اما سریع به خودم اومدم و قبل از اینکه اونجا گیرم بندازه با
یه حرکت سریع خم شدم و از زیر دستش دراومدم، از پشت گرفتم
و خاکش کردم. مرتیکه لوده از اون پایین با یه نیشخند طعنه زد:
"خیلی نزدیک بود، یکی اینجا نمیتونه از فکر سوراخی که دیشب
نابود کرده بیرون بیاد"
یه مشت محکم تو سرش زدم که ناله ای کرد اما همچنان نیشش
رو باز گذاشت. با یه هل محکم خودش رو از زیر دستم درآورد و
ایستاد. با اینکه قبول کردنش سخت بود اما حقیقت داشت.
نمیتونستم از فکر مینی بیرون بیام. با اینکه دیشب دو بار کرده
بودمش، اما امروز صبح دوباره اولین کاری که بعد از بیدار شدن
کردم این بود که عضو حر یص و گرسنه ام رو بکنم توش. تو خواب
و بیداری بود که واردش کردم و با اینکه هنوز درست و حسابی
بیدار نشده بود اما سوراخش خیس خیس بود و لعنت بهش
این منو صد برابر تشنه تر میکرد.
اینکه این پسر همیشه منو میخواست. انقدر منو میخواست که به
عمیق ترین ترس درونیش به خاطر من غلبه کرده بود. با اینکه
نمیخواستم بهش فشار بیارم اما دست خودم نبود انقدر محکم
کردمش که صدای ناله هاش اتاق رو پر کرد. درنها یت دوباره همه
ابم رو خالی کردم توش و دوباره به جوی سفیدی که  راه افتاد نگاه کردم. مدت ها بود چنین لذتی
از سکس نبرده بودم.
دلیلش این نبود که جیمین یه باکره بود چون من قبلا هم با دختر و پسر باکره خوابیده بودم. دلیلش این بود که من ازش خوشم میامد و
این اتفاق اولین بار بود که تو زندگیم می افتاد. همه ادم های زندگی
من فقط یه وسیله برای رسیدن به مقصد بودند. فقط یه سوراخ که
عضو درشت منو توخودش جا بده و منو راضی کنه. همه چیز در
مورد من بود و اینکه اونا چه حسی دارند به تخمم هم نبود. اما
دیشب برای من دیدن از خود بیخود شدن مینی ، دیدن ارضا شدنش
تنگ شدن دور عضو کلفت من، دیدن ناله ها و دست و پا زدناش ز یر
من لذت بخش ترین نمایش زنده دنیا بود .
وسط این همه مشکلی که سانگ و اون جونگین برای من درست
کرده بودند مینی یه زنگ تفریح لذت بخش به حساب میامد. اما
بالاخره دوره اون هم تموم میشد. فقط باید انقدر میکردمش تا از
سیستمم میرفت بیرون. از رینگ اومدم بیرون و روی یکی از سکوها
نشستم و در حالی که چسب های دستم رو باز میکردم از نامجون
پرسیدم:
"خبر جدیدی از جونگین نیست؟"
جونگین اون حرومزاده عوضی. اون سعی داشت چینیا رو علیه من
تحریک کنه.
اما چند نفر دیگه از چینیا به من خبر دادند که جونگین
سعی کرده باهاشون تماس بگیره اما بق یه چینیا حرفی نزدند و این
به این معنی بود که یا جونگین هنوز بهشون نزدیک نشده و یا اینکه
دارند تماسش رو از من مخفی می کنند و این یعنی اینکه تصمیم
گرفتند حمایتش کنند .
این توطئه ای بود که باید تو نطفه خفه اش میکردم.
نامجون هم از رینگ بیرون اومد و یه بطری آب برداشت و جواب
داد:
"فعال که ازش خبری نیست. چند بار دیگه به کای نزدیک شده
اما کای تحویلش نگرفته، ادمام میگن قصدی نداره با جونگین
همکاری کنه، فکر میکنم بهتره مراسم سوگند رو هر چه زودتر
برگزار کنیم"
"نه قبل از از پدرم. نمی خوام بهش بی احترامی بشه. اون
با مقامی که لیاقتش رو داره از دنیا میره . یه رئیس"
"اما این مراسم مواضع همه رو روشن میکنه . دوست و دشمنت رو میشناسی"
همین الان هم میشناسمشون نامجون. و مطمئن باش که هدیه
های به یادموندنی قراره بهشون بدم"
یه نیشخند شیطانی روی لبش نشست و چشماش از شادی برق
زدند. چیزی که در مورد نامجون و یونگی دوست داشتم این بود
که مثل من عاشق خون بودند. عاشق خشونت و جنگ بودند.
نامجون با احتیاط پرسید :
"تکلیف کای چی میشه؟ میدونی که حاضر نیست برات قسم
بخوره. اگر نکشیش وجهه ات مخدوش میشه"
"اونم قسم میخوره. من کای رو خوب میشناسم. حاضر نیست از
جونش سرهمچین چیزی بگذره"
"اگر اشتباه کرده باشی چی؟"
دندونام رو از فکر اون روز به هم فشار دادم:
"سرنوشت هر کسی با دستای خودش نوشته میشه نامجون
حرفم رو فهمید و سری به نشانه تایید تکون داد . سان وارد اتاق
شد و با همون لحن بی تفاوت همیشگیش گفت :
"دکتره کارش تموم شده. می تونه بره؟"
"بیارش اینجا"
نامجون سوتی کشید:
"اوه، جئون جونگکوک معروف و بیرحم میخواد با دکتر اسباب بازی سکسی جدیدش صحبت کنه "
با صدایی محکم حالش رو گرفتم:
"درباره جیمین حرف نزن نامجون. قبلا بهت گفتم که دورش یه خط قرمزه. دفعه دیگه به جای کیسه بوکس ازت استفاده میکنم "
دستاش رو به علامت تسلیم گرفت بالا ی سرش و از اتاق رفت
بیرون. دکتر هانگ یه مرد خشک و جدی بود که اسم خانواده ما
کوچکترین اثری روی اعتماد به نفسش نداشت چون مجبور شدم
یه پول درست و حسابی بهش بدم تا برای معاینه جیمین بیاد. وارد اتاق که شد بدون مقدمه شروع به دادن گزارش کرد:
"حالش خوبه، فقط به خاطر خشونت غیر معمولی که تو اولین
رابطه داشته درد داشت که براش مسکن تجویز کردم. نمونه خونش
رو هم برای یک سری آزمایش های کلی برداشتم و جوابش رو
براتون ایمیل خواهم کرد. با توجه به وضعیتش  توصیه
من بهش این بود که حداقل دو روز به بدنش فرصت بده و بعد
دوباره می تونه رابطه جنسی رو از سر بگیره،"
نگاه ی به ساعتش کرد
همش همین بود آقای جئون و حالا من باید برم چون
و ادامه داد:
"تا دو ساعت دیگه باید توی اتاق عمل باشم"
خدای من این مرد قدرت ذاتی که داشت اگر تو مافیا
اومده بود یه رئیس عالی میشد. ازش تشکر کردم و به
سان گفتم برش گردونه به بیمارستان و خودم هم رفتم سراغ
جیمین. اتاق خالی بود و یه لحظه یه شوک کوتاه بهم وارد شد. نکنه
تو ماشین دکتر مخفی شده باشه و فرار کرده باشه اما با شنیدن
صداش از داخل حمام نفس راحتی کشیدم .
"جونگکوک، تویی؟"




_________________

نظر و ووت یادتون نره عزیزان

My Diamond_kookminWhere stories live. Discover now