part32

2.4K 360 10
                                    

روز بعد طبق پیشبینی جونگکوک به غلط کردن افتادم و تو این اظهار
نظرم تا حدی تجدید نظر کردم. سرم به قدری درد میکرد و صدای
حرف زدن دیگران و نور روز به قدری اذ یتم میکرد که ترجیح دادم
پرده های اتاق رو ببندم و کل روز رو تنها توی اتاقم سپری کنم. با
بوسه های ریزی که روی پیشونیم نشست چشمم رو باز کردم و
جونگکوک رو دیدم که با بالا تنه برهنه در حالی که شلوار راحتی پاش
بود روم خیمه زده. پرده ها رو کنار کشیده بود، اما هوا تاریک بود
و نور آباژور تنها نوری بود که اتاق رو روشن کرده بود. گونه اش
رو نوازش کردم و بوسه ای به لباش زدم. کمکم کرد بشینم و
پرسید:

"بهتری ؟ شنیدم همه روز تو اتاق بودی "

"بهترم. تجربه هنگ اوریم رو با موفقیت پشت سر گذاشتم"

اون شب، بعد از سکس جونگکوک مثل همیشه منو تو آغوشش گرفت و
مشغول نوازش تنم شد. من واقعا شیفته دستاش بودم که بدنم رو
مثل یه شیء ارزشمند می پرستیدند. نفسمون که سر جاش اومد
جونگکوک صورتش رو مقابل صورتم رو ی بالش گذاشت و پرسید:

"چرا انقدر ذهنت امشب مشغول بود. خیلی دور بودی "
چقدر این مرد تیز بود. و شایدم من خیلی کم تجربه بودم. لبخندی
زدم:
"تو بیشتر از یک ساعت داخل من بودی . از کدوم دور ی حرف میزنی؟"
شقیقه ام رو لمس کرد و ابرویی بالا انداخت:
"هر چی که این تو میگذره رو میخوام بدونم. این یه دستوره"
ابرویی بالا انداختم. "تو خیلی قلدری ، میدونستی"
"بهترین خصوصیته منه عزیز دلم. ممنون از تعریفت، حالا زود باش حرف بزن، چون میخوام یه دور د یگه بکنمت"
خندیدم. با کمی مکث در نهایت گفتم:
"من میخوام برم دانشگاه"
اخماش رو تو هم کشید و منو از آغوشش درآورد و طاقباز خوابید
و با تحکم گفت: "نه. اجازه نمیدم"
سر جام نشستم و دستی به سینه اش کشیدم:
"اما من خیلی حوصله ام تو خونه سر میره . اینجا هیچ کاری برای انجام دادن
ندارم"
انگشتای دستش رو به هم قفل کرد و روی سینه اش گذاشت و
دوباره بدون نرمش جواب داد:
"من نظرم رو عوض نمیکنم جیمین. من اینجا یه باشگاه بزرگ دارم،
کتابخونه و اتاق بازی و بار دارم. سینمای خانواده دارم. میتونی
سرت رو با همینا گرم کنی . اما نمیتونی از خونه بر ی بیرون"
"اما چرا؟"
"چون بهت اعتماد ندارم"
"من تا حالا کاری نکردم که اعتماد تو رو کمرنگ کنه"
"نکردی چون فرصتش رو نداشتی"
"اما این انصاف نیست.جونگین گفته بود من پادشاهی میکنم "
با یه حرکت سر یع از جاش بلند شد. شونه ها ی منو گرفت و
کوبوندم به تخت و با چشمایی که ترسناک تر از همیشه بودند تو
صورتم غرید:
"حق نداری در مورد جونگین حرف بزنی. حق نداری حتی اسمش رو به زبون بیاری"
چشمام مرطوب شد قلبم
شکست و صدای شکستنش به گوش جونگکوک هم رسید چون همون
لحظه منو رها کرد و با کوبیدن مشتاش روی تخت بلند داد زد:
"لعنتی ، لعنتی"
بهش پشت کردم ، پاهام رو توی سینه ام کشیدم، چشمام رو بستم
و سعی کردم اشکام رو کنترل کنم. اونم چند دقیقه با صدای بلند
نفس کشید، بعد بدون حرف کنارم دراز کشید. صبح که از خواب
بیدار شدم متوجه شدم که میون بازوهای جونگکوک هستم. یه لحظه
تعجب کردم که چطور مثل هر روز منو با فرو کردن عضوش تو بدنم
بیدار نکرده، اما یاد بحث شب پیش افتادم و فهمیدم چرا. خواستم
از آغوشش بیام بیرون که دوباره منو سفت گرفت و مجبورم کرد
نگاهش کنم. به نرمی گفت:
"من به درخواستت فکر میکنم جیمین. بهت قول نمیدم اما سعی
خودم رو میکنم"
خب این خودش یه قدم خیلی بزرگ بود. جئون جونگکوک  بزرگ داشت
از من منت کشی میکرد و من هم واقعا دوست نداشتم رابطه مون
خراب باشه. بد یا خوب خیلی بهش وابسته بودم. دستی به عضلات
خوش فرم و سفت بازوهاش کشیدم و گفتم:
"تا اون موقع شاید بتونم بدنم رو مثل تو سفت و عضلانی کنم. باید
قول بدی هر روز تو باشگاه باهام کار کنی "
اخماش رفت تو هم و منو به خودش فشار داد و با حرص جواب
داد :
"صد سال سیاه نمیذارم این اتفاق بی فته . تو عروسک نرم و تو بغلی
منی. من عاشق  پوست نرم و خوشمزه بدنتم. چرا این لذت
رو از خودم بگیرم"
گاز محکمی از بازوش گرفتم اما اون انگار که پشه نیشش زده با
ابروی بالا رفته بهم نگاه کرد. غر زدم:
"چرا همه چیز باید باب میل تو باشه؟"
"چون من یه عوضی خودخواهم"
خب این جوابی بود که درست و حسابی دهنم رو بست. دستی به
ابروهاش کشیدم که دستم رو بوسید.
روی پاهاش نشستم، دستش رو گرفتم و روی سینه هام گذاشتم و
پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم. به وضوح حس کردم که
عضلاتش ریلکس تر شدند. بوسه ا ی نرم به لبش زدم و پچ زدم:
"نظرت چیه سکس صبحگاهی رو تو حموم برگزار کنیم؟"
لبخندی زد و لب پایینم رو آروم گاز گرفت و دستش رو محکم
پیچید دورم و از روی تخت اومد پایین که از هیجان جیغی کشیدم
و پاهام رو محکم دور کمرش حلقه کردم تا نیفتم . همونطور که من
مثل یه بچه کوالا بهش چسبیده بودم وارد حمام شد. دوش رو باز
کرد و آب گرم هر دومون رو خیس کرد

My Diamond_kookminWhere stories live. Discover now