part33

2.4K 355 11
                                    

با بوسه های خیسی که روی بدنم میخورد احساس کردم از عالم
خواب به هوشیاری کشیده شدم. لای پلکم رو آروم باز کردم اما نور
صبح باعث شد دوباره پلک هام رو ببندم. جونگکوک دستام رو به عرض
شونه هام دراز کرده بود و مچ دست هام رو به ملافه فشار میداد.
همینطور پاهام رو تا جایی که میشد باز کرده بود و با پاهای خودش
مانع حرکتشون شده بود. به معنا ی واقعی کلمه منو روی ملافه ها
به صلیب کشیده بود. سرش رو توی گردنم کرد و یک مک محکم
زد که از درد ناله کردم و در عین حال تحریک شدم. چشمام رو که
به نور عادت کرده بود باز کردم و بهش خیره شدم که همون موقع
بدون اخطار قبلی محکم همه عضوش رو کوبید داخلم و من که هنوز
به اندازه کافی اماده نبودم فریاد بلندی کشیدم اما فریاد منو با
بوسه ای خفه کرد و ثابت موند تا بدنم بهش عادت کنه.
وقتی ساکت شدم سرش رو بلند کرد و با چشمای مثل همیشه
وحشی و صدایی که از شهوت میلرزید گفت: "تولدت مبارک. "
این واقعا اولین باری بود که من روز تولدم رو یادم رفته بود. البته
من اصلا نمیدونستم تو چه روز و ماهی هستیم . من به تلفن و
اینترنت و هیچ وسیله ارتباطی دسترسی نداشتم و مدت ها بود که
حساب زمان از دستم در رفته بود. اما اگر امروز تولدم بود یعنی من
درست 4 ماه بود که تو اون خونه بودم. جونگکوک دست برد و کمی از
روی عضو منو ماساژ داد. عاشق این کارش بودم . مثل همیشه
جادو شدم و باسنم رو به طرفش بالا بردم. حرکتی که نشون میداد
من آماده ام .
بر خالف خشونت اولیه اش خیلی آروم شروع به حرکت کرد و بعد
از چند ضربه روی زانو جلوم نشست و پاهام رو باز کرد و کمی مکث
کرد و بهم زل زد. همینطور که از لذت ناله میکردم آرنجم رو روی
ملافه گذاشتم و بدنم رو کمی بلند کردم تا به پایین محل اتصال
بدن هامون نگاه کنم. به عضو بی نظیرش که تا ته تو سوراخ من بود و
این منظره منو بیشتر تحریک کرد. جونگکوک خیلی اروم ازم کشید
بیرون و دوباره به همون ریتم کرد داخلم.
"محکم تر جونگکوک. خواهش میکنم منو محکم تر بکن "
نالیدم:
اما تو حالتش تغییری ایجاد نشد. به صورتش خیره شدم و دیدم با
لبخند بدجنسانه ای داره منو نگاه میکنه .
میخواست
اذیتم کنه. تو یه حرکت مثل یه شیر پریدم روش و از پشت
خوابوندمش روی تخت که صدای خنده غرش مانندش بلند شد و
گفت: "پاپی کوچولویی که تو تخت خواب یه شیره! بی نظیره"
سرعت نشستم روی عضوش و گفتم :
"همش تقصیر توئه. تو منو وحشی کردی "
و شروع به حرکت کردم و اون آه بلندی کشید و گفت:
"جون عزیزم. منو بکن. تا زمانی که خارج از این تخت تحت
کنترلم باشی برام مهم نیست که چقدر اینجا آتیش میسوزونی. من
اینجا در اختیار توئم. میتونی همونجور که ازت استفاده میکنم ازم استفاده کنی "
و دست هاش رو بالا ی سرش گذاشت و چشم هاش
رو بست .
این محشر تر ین صحنه ای بود که تا حالا دیده بودم. جئون جونگکوک
خشن و بیرحم کاملا تحت کنترل من بود و داشت از لذتی که من
بهش می دادم ناله میکرد. حرکاتم ناخودآگاه تند تر شدو نشستم رو
عضوش و دایره وار خودم رو میکوبیدم بهش.
با فریاد گفتم: "من دارم میام" و همون موقع تمام بدنم از لذت
لرزید و به عقب خم شدم و و از پشت پاهای جونگکوک رو گرفتم و مثل
ماهی بیرون افتاده از آب انقدر لرزیدم تا آروم شدم. جونگکوک بلند شد
و منو همونطور نشسته تو بغلش گرفت و از پشت خوابوندم و چند
ضربه دیگه داخلم زد و با یه صدا ی بلند طبق معمول داخلم ارضا
شد. وقتی ازم کشید بیرون جاری شدن کامش رو از سوراخم حس کردم
و لبخندی زدم. اونم طبق معمول جلوم نشست و چند لحظه به
کاردستی ش خیره شد و بعد دوباره خم شد و منو بوسید و تو گوشم
گفت :
"از کادوت خوشت اومد؟"
پوزخندی زدم. دست دراز کردم و موهای خوش حالتش رو کشیدم
و غر زدم:
"تو واقعا خیلی خودشیفته و پر رویی"
خم شد و نوک سینه ام رو کشید تو دهنش و بعد گفت:
"نگران نباش. امروز قراره پشت سر هم از من کادو بگیری . الان یه
صبحانه مفصل برامون میارن و بهتره حسابی پرخوری کنی تا انرژی
داشته باشی چون بعدش من می رم حموم رو آماده کنم تا دومین کادوی امروزت رو بهت بدم. و بهت قول میدم مجبور میشی برای
گرفتن کادوی سومت حداقل چند ساعتی استراحت کنی
سرش رو به طرف خودم کشیدم و یه بوسه عمیق بهش دادم و تو
گوشش زمزمه کردم:
"قولت یادت نره. روش حساب کردم"
خندید. بعد از صبحانه واقعا جوری به قولش عمل کرد که من تا
شب بیهوش شدم.

My Diamond_kookminWhere stories live. Discover now