part20

2.8K 431 7
                                    

بهش خیره شده بودم و مستاصل در انتظار حرکت بعدیش بودم.
دکمه شلوارش رو بدون اینکه نگاهش رو از من بگیره باز کرد و بعد
شلوار و شرتش رو با هم درآورد و من رو مفتخر به دیدن اندامش کرد که تمام قد، سیخ و تحریک شده ایستاده بود.
درسته من با کسی رابطه نداشتم اما تو عمرم چند تا دیک از جمله خودم
دیده بودم و اون موقع حس کسی رو داشتم که تا حالا فکر میکرده
حقیقت رو در مورد یه چیزی میدونه و ناگهان فهمیده هر چیزی
که میدونسته یه مشت آشغال بوده. اگر اونایی که قبلا تو بدن خودم و
تمین و چند تا دیگه دیده بودم دیک بود، پس اسم اینی که
روی بدن جونگکوک بود چی میشد گذاشت. بلندتر و چاق تر و مردانه
تر از هر اون چیزی که تا حالا دیده بودم و قرار بود این بره توی
بدن من. خدای من این یه موج دیگه تو من ایجاد کرد موجی که
باعث شد بی اختیار لگنم رو کمی بالا ببرم و آه بکشم .
جونگکوک جلوی پاهام زانو زد و بدون هشدار قبلی دستاش رو دور لگنم
حلقه کرد و باسنم رو از روی زمین بلند کرد و آلتم رو کشید توی
دهنش و محکم شروع به مک زدن کرد. حالا دیگه آه جوابگو نبود.
من در حالی که شونه هام روی زمین بودند و لگنم روی هوا داشتم
از لذت فریاد میکشیدم و اون با هر فریاد منو محکم تر به دهانمیکشید . شاید به دقیقه نکشید که یه انفجار خوشایند زیر دلم
اتفاق افتاد. مثل سنگی که داخل آب میفته و امواجی دورش به
اطراف پراکنده میشن امواج شادی به همه بدنم پخش شد. تمام
بدنم داشت از لذت میلرزید انگار که زلزله بزرگ توی بدنم ایجاد
شده. جونگکوک اما شکنجه شیرین رو متوقف نکرد. لگنم رو محکم تر
گرفت و نذاشت از دستش خارج بشم در حالی که من همچنان
مثل ماهی که بیرون از آب افتاده داشتم زیر دستش تقلا میکردم
و با هر موج صدای فریادم ضعیف تر میشد تا جایی که کم کم آروم
شدم و بی حال زیر دستش افتادم. آخرین مک صدا دار رو هم به
آلتم زد و بعد دوباره سرش رو بالا آورد و با قدرت منو بوسید. منم
بوسه اش رو پاسخ دادم.
برام مهم نبود که طعم شور مایع آلتم روی دهنش بود و حالا داشتم
مزه اش میکردم. با اشتیاق لبش و زبونش رو دندونش رو هر چیزی
که گیرم می اومد میبوسیدم و دستام همه جای بدنش رو لمس
میکرد. کمی به خودم جرات دادم و آلتش رو تو ی دستم گرفتم که
آهی از لذت توی دهنم کشید و من هم شروع به مالشش کردم.
سفت و بلند و کلفت. یه آلت مردانه، مناسب و درخور صاحبش.
احساس میکردم دیواره های سواراخم گشاد شده و تمنای پرشدن با
اون آلت شگفت انگیز رو داره. به همین خاطر اونو جلوی چاک بین باسنم گذاشتم اما همین که کلاهکش به سوارخم خورد، انگار یه نفر
دکمه آفم رو زد. همه چیز اونشب دوباره جلوی چشمم اومد. دمای
بدنم افت کرد و بدنم سرد شد. د یواره هام بسته شدن و انگار که
یه چوب خشک شدم. جونگکوک هنوز متوجه حالتم نشده بود. چون
خودم پیشقدم شدم فکر میکرد که دیگه مانعی نیست .
سر آلتش رو کمی به داخل فشار داد که اینبار وحشت زده دستم
رو رو ی سینه اش گذاشتم و خودم رو عقب کشیدم. اخم
وحشتناکی روی صورتش نشست و بدنش رو کمی فاصله داد و من
از همون فاصله استفاده کردم و خودم رو از ز یر بدنش بیرون کشیدم
و مثل جنین سرم رو بردم تو سینه ام و پاهام رو توی شکمم جمع
کردم و شروع کردم به زار زدن. من یه آدم نرمال نبودم.




_________
بنظرتون چطور بود
نظر بدید

My Diamond_kookminWhere stories live. Discover now