• HEART of DARKNESS • [Z.M]

34

سلاممممم.
تازه واردان، اگر هنوز داستانو نخوندید و یهو زدید رو‌این پارت اصلا اخر پارت رو نخونید فاجعه اسپویل میشید!

بچه ها...
من توی پارت قبلی یادم رفت بگم... این پارت همه چیز مشخص میشه!
پس ازتون میخوام لطفا قبل از شروع کردن این پارت همینجا نظرتون رو بگید و بگید حدس میزنید قاتل کیه.

بعد شروع کنید به خوندن!
(این پارتم بعلت تعدد دیالوگ اول اسماشون نوشته شده)

و اینکه اهنگ این پارت الهام بخش اسم بوک‌ بود:)
بیکلامه و با پارت گوش بدید جو دادگاه میگیرتتون🤣
خب بریم برای پارت!

♪ Heart of Darkness - Secession studios ♪
‌
‌
‌---------♡---------
‌
‌
‌

فضای دادگاه باوجود بزرگ بودنش، همچنان خفقان آور و مسموم بود.

انگار که نفرین تک تک افراد بی‌گناهی که روزی توی این دادگاه محکوم شدن، دیوارهای سالن رو تیره و تار میکرد.

اگر چشم هاتو میبستی و گوش میدادی، صدای ناله‌ی گوش خراش هزاران نفر رو میشنیدی...
گناهکار باشی یا بیگناه...
شاهد باشی یا مظنون...
پیر باشی یا جوون...
هرچی که باشی، وقتی وارد اون سالن مخوف بشی، سردیش قلبتو منجمد میکنه و بدنت رو بی‌حس!

نیمکت های چوبی رنگ و رو رفته، جیرجیر بعضی هاشون درومده بود و خبر از پایان عمرشون میداد.

درست مثل عمر افراد زیادی که توی همین سالن به پایان خودشون نزدیک شدن.

پنجره های بلند سالن بیشتر دیوارها رو پوشش میداد اما انگار خورشید هم از تاباندن نورش به همچین فضای دلگیر و نفرین شده ای اِبا داشت.

مامور دادگاه که جوونی لاغر با صورتی بی‌روح بود، در اصلی سالن رو باز کرد و چند ثانیه بعد، صدای همهمه افرادی که وارد اون گودال مرگ میشدن بین صدای سکوت دیوار ها پیچید.

مردها و زن ها با حیرت به دیوارهای بلند و ترسناک سالن نگاه میکردن و به دنبال پیدا کردن جایی برای نشستن، چشم هاشون رو دور تا دور فضای خفه سالن میگردوندند.

خانواده پین، جز آخرین افرادی بودن که پا به سالن گذاشتن.
لیانا دست مادرشو چنگ میزد و اون زن به ارومی روی دست دخترش رو نوازش میکرد تا کمی از ترسش کم بشه.

پشت اون ها لویی و نایل و هری با چهره ای عادی اما از درون آشفته وارد شدن. کسی چه میدونست هرکدوم از چه چیزی میترسن و آشوبن؟
و در آخر، نوبت لیام بود.

لیامی که از ابتدای ورود نگاهشو دور سالن میچرخوند و بین ازدحام دنبال کسی با چشم های براق عسلی میگشت.