part 61

1.3K 162 467
                                    

نامجون به سمت یونگی و جیمین رفت
= خب یونگی بریم؟
- تو برو. من با جیمین میرم.
= نمیاین بریم پارتی بعد مسابقه؟
- نه. حوصلشو ندارم.
= جیمین تو چی؟
+ منم میخوام برم خونه.
= باشه. پس بعدا میبینمتون.

جیمین و یونگی هم به سمت لامبورگینی بیرون پیست رفتن و سوار شدن
+ میخوای برونی؟
- نه. تو برون....

.

.

توی ماشین نشستن و حرکت کردن.
توی راه جیمین صدای آهنگ رو زیاد کرده بود و توی جاده ی خلوتی که به خاطر نیمه شب بود گاز میداد و معلوم بود داره خط قرمزای خودشو رد میکنه. ولی میدونست جو مسابقه روش تاثیر گذاشته.
تا رسیدن به مقصد حرفی نزد و گذاشت جیمین از رانندگیش لذت ببره.
بعد از یک ساعت به خونه ی یونگی رسیدن. ماشین رو پارک کردن و به داخل رفتن. به محض روشن کردن برق جی جی که بوی جیمین رو احساس کرد سریع به سمتش اومد و به پاهاش پیچید و پارس کرد.
جیمین روی زمین نشست و بلندش کرد
+ عشقم عشقم عشقم عشقم عشقممممم.......
- چرا باید به سگه حسودیم شه؟! چرا هیچوقت به من نمیگی عشقم؟
+ حسود.
- آره خب حسودم..... تا بعد...

یونگی لبخند تلخی زد و خداحافظی کرد و به سمت اتاقش رفت تا لباس هاشو عوض کنه. یه تیشرت ساده و یه شلوارک پوشید. صورتشو شست و از اتاقش بیرون اومد تا به سمت پله ها بره که دید جیمین جلوش ظاهر شد
- نرفتی؟

جیمین جلو رفت و لباشو روی لبای یونگی گذاشت و بوسیدش. بعد عقب اومد
+ بدون این نمیتونستم برم.
- .....
+ تو کجا میری؟
- ورزش شبانه.
+ تنهایی؟
- نگران نباش وزنه نمیزنم فقط ورزش هوازی میکنم.
+ باشه. مراقب باش.

یونگی هنوزم ازش دلخور بود و جیمین کاملا متوجهش شد چون اون اصلا متقابلا بوسش نکرد. جی جی رو برداشت و از خونه بیرون رفت.
موبایلشو درآورد که تاکسی بگیره چون میخواست لامبورگینی رو اونجا بزاره. کمی روی پله ها نشست تا منتظر تاکسی شه.
ته دلش دوست داشت بمونه. از اینکه یونگی ازش دلخوره ناراحت بود. نگاهی به جی جی که آروم کنارش نشسته بود انداخت
+ نظر تو چیه جی جی؟ بمونم؟

جی جی پارسی کرد. جیمین خندید
+ الان این یعنی آره؟

بازم جی جی پارس کرد
+ به نطر میاد زیادی باهوشی چون میدونی تو دلم چی میگذره.

یکم فکر کرد و بالاخره بلند شد و تاکسیشو کنسل کرد و به داخل رفت. به اتاق رفت. هنوزم لباس هاش اونجا بودن. خواست یه لباس راحت بپوشه ولی تصمیم گرفت یه کاری کنه که یکم جلب توجه کنه پس فقط یه باکسر تنها پوشید و از اتاق بیرون اومد. کنار جی جی نشست
+ جی جی به نظرت برم از دلش دربیارم؟

جی جی بازم پارسی کرد
+ باشه. خوبه..... امیدوارم هیچوقت نفهمی میخوام چیکارا کنم!

از پله ها بالا رفت و وارد باشگاه شد. یونگی روی زمین دراز کشیده بود و داشت دراز نشست میرفت.
با دیدن جیمین کنار در اونم بدون لباس تعجب کرد. جیمین قبل از اینکه یونگی چیزی بگه خودش گفت
+ خب امشب..... میمونم.
- چرا؟
+ چون دلم میخواد.... اشکالی داره؟
- نه..... اما چرا هیچی تنت نیست؟
+ چون بازم اینجوری دلم میخواد!

Dark Race 🔞 (yoonmin) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang