part 47

1.3K 157 251
                                    

یونگی لبخند پر رنگی زد و دستشو جلو آورد
- سلام پارک جیمین من مین یونگی ام!

جیمین معنیه کارهاشو نمیفهمید اما بازم باهاش دست داد
+ داری چیکار میکنی؟
- از اونجایی که ما دیگه پارتنر نیستیم میخواستم یه درخواستی ازت داشته باشم.
+ چ... چی؟
- جیمین من بهت علاقه دارم بیا باهم قرار بزاریم!!!!.......

.

جیمین همینجور خیره بهش نگاه میکرد
+ تو.... چی گفتی؟
- شنیدی چی گفتم... ازت جواب میخوام.

جیمین سرشو پایین انداخت... اصلا نمیدونست یونگی همچین قصدی داره و اون الان بهش ابراز علاقه کرده بود؟!
+ یونگی من... من.... نمیدونم.

یونگی کمی خوشحال شد. از اینکه جیمین در جا پیشنهادشو رد کنه میترسید ولی جیمین الان گفته بود که نمیدونم.... یعنی دو دله یعنی ممکنه شانسی داشته باشم؟! مطمئنا انتظار نداشت که جیمین هم ابراز علاقه کنه چون نسبت به احساسات اون نسبت به خودش مطمئن نبود ولی از احساسات خودش که مطمئن بود. پس این درست ترین تصمیم بود.
یونگی دستشو جلو برد و روی گونه ی جیمین گذاشت و به طرف خودش چرخوند تا نگاهشون به هم باشه
- من.... مین یونگی اعتراف میکنم که یه آدم عوضی بودم که هرشب با یکی بودم. من اعتراف میکنم که اولش فقط میخواستم باهات سکس کنم... ولی این مدت که باهم بودیم خیلی چیزا عوض شد... من دیگه نمیخوام با کسی به جز تو باشم... دوست دارم بهت نزدیک تر باشم... باهات وقت بگذرونم... و حتی دستاتو بگیرم

دستای جیمین رو توی دستاش گرفت
- و دوست ندارم دیگه دستاتو عقب بکشی چون میخوام بینمون یه حس دو طرفه باشه. یه وابستگی که فقط به خاطر سکس نباشه.... جیمین من عوض شدم و به خاطر تو عوض شدم... میدونم گذشته ی خوبی نداریم ولی داریم سعی میکنیم ازش بگذریم پس ازت میخوام بهم یه فرصت بدی. و قول میدم که پشیمون نشی.

جیمین کمی بغض کرد. انتظار شنیدن این حرفارو نداشت. همیشه فکر میکرد یونگی میخواد به زور بهش بچسبه ولی اون همین حالا از درست ترین راه داشت وارد میشد. با اعتراف و با ابراز احساسات و این واقعا عجیب بود. جیمین حس بدی نداشت. در اصل حسی نداشت. هیچوقت به رابطه ی جدی با یونگی فکر نکرده بود چون همیشه ازش دوری میکرد ولی چرا الان ته دلش نمیتونه کنار بکشه و ردش کنه؟
سرشو کمی عقب کشید
+ یونگی.... بابت صداقتت ممنونم.... ولی...
- وایسا!

یونگی نزاشت حرفشو تموم کنه
- اگه میخوای رد کنی لطفا نگو... واقعا برام سخته ازت جدا شم ولی من جدی گفتم که بیا جدا شیم.... من نمیخوام دیگه فقط سکس پارتنرت باشم.... نمیتونم جیمین.... برام سخته که اینقدر بهت نزدیک باشم اما احساس نزدیکی نکنم... پس اون رابطه ی ما دیگه تموم شده اگه هنوزم میخوای با من باشی باید دره قلبتو به روم باز کنی.... بهش فکر کن باشه؟... هروقت تونستی بهم جواب بده.

Dark Race 🔞 (yoonmin) Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon