part 64

967 155 139
                                    

دو روز بعد

یونگی به سمت شرکتش به راه افتاد.
از اینکه به جیمین دروغ گفته بود و میخواست با سه هون قرارداد ببنده یکم عذاب وجدان داشت ولی میدونست بدون شک جیمین نمیزاره و یونگی هم نمیخواست این فرصتو از دست بده چون شرکتش واقعا به یه پیشرفت جدید نیاز داشت.
وقتی رسید ، پیاده شد و به داخل رفت. از آسانسور بالا رفت و به طبقه ای که اتاقش اونجا بود رسید. منشیش با دیدنش جلو اومد
/ جناب مین یه نفر منتظرتونن. خودتون بهشون وقت دادید.
- میدونم. برامون قهوه بیارید.

یونگی وارد دفترش شد و سه هون رو دید که روی صندلی خودش نشسته و داره باهاش میچرخه
- اونجا جای رئیسه.
*بیخیال رئیییس..... یکم دیر اومدی منم خواستم خودمو سرگرم کنم.

بلند شد و به طرف یونگی اومد.
*یه بغل نمیدی؟!

یونگی از کنارش گذشت و رفت روی صندلیش نشست. سه هون کمی خندید و اومد روی صندلی جلوی میز نشست
*هنوزم دوست نداری کسی بیخود لمست کنه ها؟ فکر کردم عوض شدی.
- اومدیم اینجا راجع به قرارداد حرف بزنیم پس شروع کن چون بعدش باید برم.
*باشه رئیییس.

چندتا برگه که توی پوشه بود برداشت و روبروی یونگی گذاشت.
منشی وارد شد و براشون قهوه گذاشت و بیرون رفت
*عروسی خوش گذشت؟
- .......
*چرا دیروز گفتی کار داری مگه سئول نبودی؟
- .......
* میگم.....
- میشه یه لحظه ساکت شی تا بخونمش؟
* فکر کنم بازم باهام سرد شدی. نظرت چیه خاطره برات بگم؟
- علاقه ای به شنیدنش ندارم.
* تا تو بخونی من تعریف میکنم.

بلند شد و دور اتاق راه رفت
*خب خب.... یادته اون بار توی این اتاق.......؟
- سه هون نمیخوام بشنوم. اون شب پشت تلفن هم همینجوری برای فان حرف زدم. نمیخوام چیزی از گذشتمون بشنوم.

یونگی و سه هون توی دوران دبیرستان حدود یکسال باهم بودن و یونگی اون زمان واقعا از سه هونه دردسرساز خوشش میومد. اون اولین پسری بود که بهش گرایش جنسی پیدا کرده بود. اما سه هون بعد از اینکه دانشگاه خارج از کشور قبول میشه یونگی رو ول میکنه و یه روز بی خبر میره و حتی جوابشم نمیده!
یونگی بعد از اون اتفاق به دانشگاه میره و کم کم فراموشش میکنه و کلا دیگه فاز عشق و عاشقی رو کنار میزاره.... تا چندین سال بعد وقتی که شرکتشو تازه به دست میگیره و گروه فاکسو تشکیل میده سه هون دوباره برمیگرده.
یونگی اونو نمیبخشه ولی سه هون بعد از کلی عذرخواهی و آوردن دلیل های عجیب دوباره بهش نزدیک میشه و باهاش چندبار رابطه برقرار میکنه.
یونگی هم چون یاد قدیما میوفته و خودشم توی وضعیت روحی بدی بوده و تازه داشته با مرگ پدرش کنار میومده بازم بهش پا میده و مدتی باهاش گرم میگیره. اما زمانی که یونگی میخواد بهش نزدیکتر شه سه هون بازم یه روز ترکش میکنه. چندبار بهش پیام میده و براش توضیح میده که میخواد روی کارهاش تمرکز کنه و نمیتونه سئول بمونه.
یونگی بعد از اون بازم به دنیای روابط زودگذر و مسخرش برمیگرده و تصمیم میگیره به هیچ کس اعتماد نکنه و دل نبنده تا اینکه سر و کله ی جیمین پیدا میشه و تمام اون اتفاقا تا به امروز پیش میاد!

Dark Race 🔞 (yoonmin) Where stories live. Discover now