part 67

905 170 144
                                    

جیمین با شنیدن صدای گلوله برگشت و به پشت سرش نگاه کرد و یونگی رو دید که روی زمین افتاده
+ یونگیییی!!!

.

.

.

گلوله دقیقا از کنار ساعد دست چپش رد شده بود!
جیمین سریع روی زمین کنارش نشست.
+ حالت خوبه؟ چیزیت نشد؟

آستین لباسشو بالا زد و خطی که روی ساعدش افتاده بود نگاه کرد.
یونگی دستشو روی سینه ی جیمین گذاشت و به کنار هولش داد و به آلفرد که تمام بدنش از کاری که کرده بود میلرزید نگاه کرد
- داشتی چه غلطی میکردی عوضی؟؟؟!!!

آلفرد اسلحه رو کنار گذاشت. با زانو روی زمین نشست و دستشو به صورت التماس جلو آورد
= م....م.....من اشتباه کردم. اصلا ندونستم دارم چیکار میکنم. لطفا بهم رحم کنین! هرچی بخواین بهتون میدم. کاری میکنم فاکس به عرش برسه. نمیزارم یه تار مو ازتون کم شه.....و....ول....ولی لطفا منو لو ندین!!!

هردوشون از روی زمین بلند شدن. جیمین خواست جلو بره و چیزی بگه که یونگی دستشو گرفت و کشید و به سمت در برد.
هردو از در بیرون رفتن. و اینکه آلفرد چیزی از موافقتشون نشنیده بود بیشتر میترسوندش اما اونقدر توی شوک بود که نتونست چیزی بگه و فقط گذاشت که فعلا برن.

یونگی ، جیمینو جلو انداخت و با کف دستش از پشت هولش میداد
- برو..... زودباش!

جیمین هردفعه که میخواست دهنشو باز کنه یونگی از پشت هولش میداد و مانع حرف زدنش میشد.
بالاخره از پیست خارج شدن و به سمت پارکینگ خروجی رفتن.
هیچ کدوم از اعضای هانتر جرئت نداشت دنبالشون بره و بیشتر از این عصبانیشون کنه.

تقریبا وسط پارکینگ بودن که جیمین دیگه خسته شد. برگشت و جلوی یونگی وایساد
+ چرا نزاشتی حسابشو بزارم کف دستش؟ هااااا؟

تقریبا جملشو با داد گفت. یونگی هم به همون اندازه صداشو بالا برد
- چه مرگته؟! مگه دیوونه شدی که میخوای با آلفرد و دار و دستش در بیوفتی؟ همین الان نزدیک بود بمیری!
+ تو چی ها؟ چی فکر کردی که خودتو انداختی جلوی من؟ اگه تو میمردی چی؟
- واسه کی مهمه؟!! اگه میمردم تو هم راحت میشدی!

جیمین با مشتش محکم روی سینه ی یونگی کوبید
+ احمق تو واسه من مهمی! برام مهمیییییی....
- یه چیزی بگو آدم باورش شه!

اینو گفت و در مقابل چشمای از تعجب باز شده ی جیمین ازش دور شد و به سمت ماشینش به راه افتاد. جیمین هم سریع پشت سرش رفت
+ یونگی.... یونگی وایسا..... گفتم وایساااا...... ازت متنفرررررم!

یونگی همونطور که راه میرفت گفت
- خودم میدونم لازم نیست تکرارش کنی!
+ چی؟.... وایسا.

یونگی به ماشینش رسید و خواست درو باز کنه که جیمین دستشو روی در گذاشت و مانعش شد
+ یونگی چه مرگت شده؟ این چیزا چیه که میگی؟ تو واقعا فکر میکنی من دوست ندارم؟!
- این بحثا به جایی نمیرسه چون رابطه ما دیگه تموم شده! پس سعی نکن بازم مثل همیشه با حرفات درستش کنی!!

Dark Race 🔞 (yoonmin) Where stories live. Discover now