part 74

939 153 92
                                    


ساختمان مقر هانتر

آلفرد رئیس هانتر روی صندلیش نشسته بود و با اسلحش بازی میکرد.
اونو بین انگشتاش گرفته بود و میچرخوندش.
افکار عجیب و غریب زیادی توی ذهنش بود که این مدت تمام نقشه هاشو با هزاران شک انجام داده بود.
ریشه افکارش با ورود کسی به داخل اتاقش پاره شد. سرشو بلند کرد و لبخند خبیثی زد
/ اوه سانتوس!!! خبر میدادی جلوی پات فرش قرمز پهن میکردیم.
= اختیار دارید آلفرد بزرگوار.

آلفرد اسلحشو کنار گذاشت
/ خب... اون پسره هنوز حرف نزده؟
= نه. زبونش خیلی تنده... هنوزم خودم انگشتم بهش نخورده. ولی اگه دستور بدی شکنجشو شروع میکنم!
/ لازم نکرده. اون پسره از یکسری اسرار من باخبره و منو تهدید کرده. باید مطمئن شم اون بیرون کسی رو نداره که منو لو بده و با کشتنش گیر نمیوفتم.
= با شوگا چیکار کردی؟! مطمئنم اولین نفر اومده پیش خودت.
/ آره. همون روز اومد و درخواست کمک کرد و البته مجبورم وانمود کنم دارم دنبال دوست پسر کوچولوش میگردم.
= خیالت راحت رئیس آلفرد.... هردوشونو از روی صفحه ی روزگار محو میکنیم.

آلفرد لبخندی زد و با اسلحش از روی صندلیش بلند شد و نزدیکتر رفت. کاری بود که باید انجامش میداد
/ خب سانتوس بگو ببینم قرارمون باهم چی بود؟
= قربان قرار شد که شوگارو حذف کنیم.
/ آره خب درسته.... خوبه که تا اینجا پیش اومدیم اما.... میخواستم زودتر ازت بپرسم چرا از اولش به حرف من گوش ندادی و رفتی تهدیدش کردی؟!
= خب قربان آخه من..... خب خیلیا مخالفش بودن و....
/ رئیسه اون خیلیا و نمایندشون من بودم نه تو.

سانتوس ترسید. آلفرد از نقشش حمایت کرده بود و چیزی نگفته بود چرا حالا داره اونو به رخش میکشه
= رئیس من غلط کردم.
/ اون که صد در صد.... میدونی شوگا بین عصبانیت هاش گفت که چه چیزایی بهش گفتی و مثل اینکه تو گفتی من هیچی نیستم و منم باید حذف بشم نه؟

سانتوس عقب رفت و به دیوار رسید
= نه قربان من منظوری نداشتم. دروغ گفته. من فقط گفتم شما از کنار رفتنه شوگا حمایت کردید همین.
/ زر نزن.

اسلحشو جلو آورد
/ هیچ کس نمیتونه منو دور بزنه. بدرود....

و شلیک کرد.

.

.

.

.

.

.

یک هفته بعد!

یونگی روی کاناپه ی خونش دراز کشیده بود. هرثانیه فکرش جای بدی میرفت. حتی تصور این که چه بلاهایی ممکنه سر جیمین بیارن باعث تپش شدید قلبش میشد.
بعد از چند دقیقه صدای مداوم در و زنگ بلند شد.
به همه گفته بود که دست از سرش بردارن. اما انگار کسی که پشت در بود خیال ول کردن نداشت و از همینجا هم میتونست عصبانیت پشت اون مشتای روی درو حس کنه.
با هزار بدبختی از جاش بلند شد و به سمت در رفت و بازش کرد و با جونگ کوک عصبانی و لبای قفل شدش و تهیونگ پشت سرش روبرو شد.
تهیونگ سریع در دفاع از خودش گفت
/ ببخشید رئیس خیلی اصرار کرد. مجبور شدم آدرس خونتو بهش بدم.

Dark Race 🔞 (yoonmin) حيث تعيش القصص. اكتشف الآن