part 89

838 138 171
                                    

.

نامجون با دستش زنگو نگه داشت.
بعدم چندین و چند بار به در کوبید. اون دوتا کجا بودن؟
چندبارم اسمشونو صدا زد
= یونگی..... جیمین..... خوابین؟ کجایین شما؟.... بیاید درو باز کنید.

چندبار دیگه هم در زد ولی فایده ای نداشت. اصلا جواب ندادن.
نامجون کلافه شد. همون لحظه یادش اومد رمز درو بلده. رمزو زد و خوشبختانه هنوز عوضش نکرده بودن.
وارد خونه شد ولی هیچ صدایی نمیومد.
به سمت اتاق خواب رفت. دستشو روی دستگیره در گذاشت و بازش کرد. هیچ اثری ازشون نبود. تختشونم مرتب بود. اونا که دیشب خونه بودن پس کجا رفته بودن؟!
نامجون گوشیشو از جیبش درآودر تا بهشون زنگ بزنه ولی صدای ماشینی رو از توی حیاط شنید.
چند دقیقه بعد یونگی و جیمین درحالی که دست گردن هم انداخته بودن اومدن داخل. یونگی با دیدن نامجون صداشو بالا برد
- اوووه.... ببین کی اینجاست. داماد امشب.
= شما دوتا کجا بودین؟
- تمرین رانندگی توی بزرگراه.
= چی؟ رفتین تمرین اونوقت دیشب واسه من مهمونی مجردی نگرفتین؟

یونگی و جیمین هردو خندین.
= چرا میخنیدن؟

یونگی جلو رفت و انگشتشو روی سینه ی نامجون گذاشت
- مهمونی مجردی واسه آدماییه که قبلش مجرد و تنها بودن. تو و لیسا چندین ساله باهم زندگی میکنین پس ادا درنیار.
= هرچی. منم دل دارم.
- حالا غصه نخور. امروز حسابی هواتو دارم باشه؟

نامجون اخماشو باز کرد. واقعیتش چون برای امشب و عروسیش خیلی استرس داشت میخواست دور و برش شلوغ باشه اما یهویی یه چیز دیگه یادش اومد. به سمت یونگی و جیمین که روی کاناپه نشسته بودن رفت
= هی هی..... شما دوتا هنوزم بابت اون قضیه چند شب پیش و خرابکاری جیمین به من توضیح بدهکارین.

جیمین گفت
+ نامجون گفتم که مجبور شدم خودمو نشون بدم وگرنه ممکن بود کسی کشته شه.
= میدونم.... این چند روزه سرم گرمه کارای مراسم بود یادم رفت بهتون بگم که همه منتظرتن جیمین.
+ یعنی چی؟
= مثل اینکه برگشتنت افتاده سر زبونا. تعداد مسابقات این هفته بیشتر بوده و خیلیا منتظر بودن تو یکی از ماشینا ظاهر بشی.
+ بیخیال. من که راننده مهمی نیستم.
= ولی عضو فاکس هستی و کسی هستی که آلفرد و سانتوس و ده ها نفر دیگه رو از دور خارج کرده. همینجوریشم حسابی طرفدار جمع کردی. طرفدارای فاکس برگشتن.... برنامه چیه؟

یونگی از جاش بلند شد
- فعلا عروسی و بعدشم چندجا کار داریم. یکم بهمون وقت بده خودم جیمینو میفرستم به مسابقات. همین الانشم چند روزه تمریناشو شروع کرده.

نامجون نفس عمیقی کشید و به جیمین نگاه کرد
= راست میگه جیمین؟ خیالم راحت باشه؟

جیمین با لبخندی به سمت نامجون رفت
+ آره. به همه جاش فکر کردیم. میبینی که حتی مکان و پیستم گرفتیم پس قصدمون برگشتنه.

Dark Race 🔞 (yoonmin) Where stories live. Discover now