Part 42-A♨️

2.6K 288 104
                                    

"قسمت چهل و دوم، بخش اول"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"قسمت چهل و دوم، بخش اول"

(اداره‌ی مرکزی نیویورک؛ 18:45)

-رئیس؟!
با افکاری آشفته، ذهنی گره خورده و سنگینی مشهودِ حجمی از وقایع آن روز روی قلبش، پلکهایش را روی هم فشرد و نگاهش را از پرونده‌های بازمانده و بی سر و ته زیر دستش به سوی یونگی کشید:
-بهت گفتم اون "رئیس" گفتن کوفتی رو از دهنت بنداز افسر مین!
یونگی نیشخند واضحی زد و درحالیکه نگاهش را از بالا به پرونده‌های زیر دست او میدوخت، درست مقابلش روی صندلی جا گرفت:
-اخبار جدیدی به گوشم رسیده...

اخبار جدید و امان از واژه‌ی سه حرفی "خبر" و تمام وابسته‌هایش!
گویا وجودش، تنها جسمی معلق مانده میان آن اتاق بود، افکارش تکه و پاره و روحش تنها در فکر فرار به سوی خانه‌ای بود، که پناهش جونگکوک و هانایش بودند!
آب دهانش را فرو داد و بی توجه به دردی که سرش را تحت شعاع قرار داده بود، نگاهش را زیرکانه به یونگی دوخت:
-جدید تر از پرونده‌ی جدید؟!
-طبق گزارش و تحقیقات پارک، اون زن آشنا از آب درومده!
مقتولی دیگر، آشنایی دیگر؟!
کافی بود، به خدای بی‌خدایشان سوگند که کافی بود!
با اخمی نشسته بر پیشانی‌اش، پلکهایی ممتد و عصبی زد و نفسش را با آرامشی ساختگی، به اجبار رها کرد؛ از زمانی که خودش را به اداره رسانده بود تا آن لحظه حتی دقیقه‌ای راضی به شنیدن حرف‌های دیگران راجع به پرونده‌ی جدید نشده بود!

گویا بخشی از وجودش آنقدر خسته و فرسوده از روزگار بود که دیگر نمیتوانست به پرونده‌ی جدیدی به جز سرخپوش فکر کند، مملو شده از آن بود و ساعات گذشته، حرفهای جونگکوک و پرونده‌ی نفرین شده‌ای که روز به روز به گره‌هایش افزوده میشد!
-یونگی، بهت گفتم اون پرونده هیچ ربطی به من نداره، نه حداقل حالا که پرونده سرخپوش مثل یه کثافت گند زده به زندگیم.
با سکوت پر حرف یونگی، خودکار میان انگشتهایش را روی پرونده‌ها انداخت و درحالیکه تکیه‌اش را به پشتی صندلی میداد، شقیقه‌ی زخمی اش را فشرد:
-پرونده مال پارک هیسونه، وقتی قبول کرده ته و توش رو در بیاره دیگه به من و تو مربوط نیست؛ این رو بفهم افسر مین، تو این موقعیت زمان فکر کردن به موضوع جدیدی رو نداریم، پس نمیخوام هیچ چیز کوفتی دیگه‌ای رو راجع به قاتل سریالی جدیدی بشنوم که...

INRED | VKOOKWhere stories live. Discover now