Part 4♨️

9.7K 1K 911
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"قسمت چهارم"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"قسمت چهارم"

حرامزاده...
پسر مقابلش همان حرامزاده ای بود که خون را در رگهایش جوشانده بود؟! همان حرامزاده ای که به خاطرش دزد تلقی شده بود؟! چه حقارتی...
با گیجی نگاهش را به چهره ی مصممی داده بود که قطره های عرق از روی موهایش چکه میکرد!
موهای بلندش، موهای مشکی رنگش...
موهای خیس و موج دارش!
چکه میکرد و آنچنان بر روی صورتش میغلتید که ناخواسته نگاهش را بدزدد!
آب دهانش را فرو داد و نفس حبس شده اش را با صدایی خفه شده رها کرد...

پسر قدم محکمی را به سویش برداشت، بی خبر از آنکه بداند آن قطره های غلتان، چگونه قلب پسر بزرگتر را به تپیدن وا داشته بودند!
-صدایی که انداخته بودی تو گلوت و عربده‌کشی راه انداخته بودی کجاست پس؟!
پوزخند کجی زد و بی توجه به نگاه مسخ شده ی تهیونگ زمزمه کرد:
-نمیشنومش...

نبایدم میشنید، چرا که تهیونگ تنها سکوت بود و سکوت،
تنها نگاه بود و نگاهی مات شده بر روی چهره اش!
پس آن رئیسی که از نامش از زبان ها نمی افتاد، پسر مقابلش بود...
پسر کم سن و سالی که حالا آنچنان زبانش را بریده بود که شرمنده شود از سن و سالش!

بی اراده پوزخند بی صدایی از میان لبهایش خارج شد، حالا زمان متوقف شدنش نبود اما چرا زبانش قاصر شده بود؟!
گویا از بدو تولد بی زبان زاده شده بود و زبان برایش تعریف نشده بود!
دستی یخ زده بر روی عرق های پیشانی اش کشید و درحالیکه سعی در کنترل نگاهش را داشت، صدایش را صاف کرد و با تردید زیر لب زمزمه کرد:
-پس کسی که لجن تحویل این زندون میده، تویی!
پسر خنده ی کج و دندان نمایی تحویلش داد:
-لجن؟!
قدم دیگری را به سویش برداشت و درحالیکه درست در یک قدمی اش متوقف میشد، با نگاهش سر تا پایش را برانداز کرد:
-لجن...
صدایش،حتی صدایش هم به حرفهای پشت سرش نمیامد!

INRED | VKOOKWhere stories live. Discover now