Part 18♨️

5.8K 671 635
                                    

"قسمت هجدهم"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"قسمت هجدهم"

(15:00، پانزده دقیقه قبل؛ گری سی، پشت اتاق بازجویی)

جونگکوک را آورده بودند، درست مقابل نگاه خیره اش...
نگاه ناباوری که حالا از آنسوی آینه شاهد پسر فرو پاشیده ای بود که جز پوزخند هایش چیزی از او ندیده بود؛ پس آن پوزخند ثابت لبهایش یه کجا پرواز کرده بود؟!
آب دهانش را فرو داد و درحالیکه حجم عظیم دود حبس شده ی پشت لبهایش را با تلخی و غلظت رها میکرد، نگاهش را به حرکات کند شده و خالصانه ی او دوخت.
جونگکوکی که به محض بسته شدن در اتاق بازجویی و تنها شدنش دستی بر چهره ی عرق کردش کشید و ناسزایی را بر لب آورد.

آشفته بود، آنچنان که صدای ضربان کند شده ی قلبش با آن فاصله هم به گوشهای مرد بزرگتر میرسید!
کام دیگری از باریکه ی میان لبهایش گرفت، دروغ چرا؟ نگاهش طاقت آشفتگی او وجود را نداشت...
گویا جثه ی وارفته ی جونگکوک، همچون خار در نگاهش فرو میرفت.
بی اراده از روی صندلی چرمی و چرخدار مشکی رنگش بلند شد و قدم های آشفته اش، طول اتاق پشت بازجویی را دور زدند.
یک بار، دو بار و قدم هایی که همراه با پسر کوچکتر از آن سوی آینه برداشته میشد!
"جونگکوک در اتاقی مملو از نور و روشنایی و عاری از ذره ای امید و در سویی دیگر تهیونگی از هم پاشیده، خفه شده میان اتاقی از تاریکی بی انکه براش امید تعریفی داشته باشد!"

قدمهایش به سوی شیشه ی مقابلش کشیده شدند و درحالیکه دود میان لبهایش را رها میکرد مقابل شیشه متوقف شد؛ میتوانست به
وضوح، از هم پاشیدگی چهره ی جونگکوک را تشخیص دهد؛ افسوس که او را میدید و "او" تهیونگ را نمیدید!
اگر نگاه تلخ شده ی مرد بزرگتر را تشخیص میداد، شاید کمی آرام میشد، اما تنها افسوس بود و افسوس؛ افسوس بود و نفسهای سنگین شده ای که با نگاهی خیره و پر حسرت خیره به پسر کوچکتر مانده بود!
کام دیگری از سیگارش گرفت و قدمهای پریشان جونگکوک میان اتاقک را دنبال کرد، قدم هایی که در اوج صدای فریادهای قلبش، درست مقابلش متوقف شدند.
در کمتر از یک قدمی اش، مقابل آینه ای که چهره ی از هم پاشیده اش را به نمایش گذاشته بود؛ همان قدم متوقف شده ای که قلب را میان سینه ی پسر بزرگتر به انفجار کشاند و حالا نگاه نمدار پسر کوچکتری بود که خیره به نگاهش مانده بود.

INRED | VKOOKWhere stories live. Discover now